لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 6 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1
جنگ نرم و ابزارهای تغییر فرهنگی*
مقدمه
دیر زمانی است که توهم منحصر بودن قدرت به سلاح آتشین، ابطال شده است. اگر افرادی تا اواخر قرن بیستم وجود داشتند که گسترش قدرت نظامی را تنها راه افزایش توان یک کشور قلمداد میکردند، امروز کسی در غلط بودن این نظریه شکی ندارد. رخدادهای چند دهه گذشته اثبات کرده که داشتن تانک مهم نیست؛ مهم این است که چه کسی و با چه درجهای از ایمان، پشت تانک نشسته است. بسیار اهمیت دارد که یک سرباز، تا چه اندازه قانع شده باشد که «دشمن»، واقعاً دشمن است و مستحق نابودی است. این اقناع به وسیله قدرت نرم انجام میگیرد. از طرف دیگر، قدرت نرم موجب میشود که دشمن قبل از اینکه دست به اسلحه ببرد، قدرت دفاع را از دست بدهد و از مقاومت منصرف گردد.
پس به صورت خلاصه، قدرت نرم دو کارکرد اصلی دارد:
1. کارکرد ایجابی: مشروعیتبخشی به نیروی خودی (حق با ما است) و اقناع مردم برای پشتیبانی از صاحب قدرت؛
2. کارکرد سلبی: مشروعیتزدایی از نیروی دشمن(این افراد شایسته نابودی هستند) و سلب مقاومت از آنها.
در جنگ سخت، تصرف «سرزمین» دشمن و «نابودی» نیروهای او هدف است؛ اما در جنگ نرم، هدف، تفوق بر «افکار» و «استخدام» نیروهای دشمن است.
در جنگهای خونین نظامی، نیروهای دشمن کشته و زخمی میشوند تا یک منطقه به اشغال درآید که با عوارض و تبعاتی همراه است؛ مثلاً دولت مهاجم، اشغالگر، منفور و نامشروع تلقی میشود. همچنین تهاجم به یک کشور هزینه بسیاری را به اشغالگر تحمیل میکند و هزینه تداوم اشغال بهمراتب گزافتر از هزینه اشغال است. تجربه جنگ ویتنام نشان میدهد که ممکن است حتی یک ابرقدرت با وجود تلاش و کوشش نتواند سرزمینی را تصرف نماید. هنوز هم جنگ ویتنام لکه ننگی بر دامان آمریکا محسوب میشود و فراموش نشده است. مبارزات مردم فلسطین گواهی زنده است بر اینکه حتی در صورت اشغال یک کشور، نمیتوان صاحب آن کشور شد. صهیونیستها بیش از ۶۰ سال است که مردم فلسطین را سرکوب میکنندریال اما نتوانستهاند آنها را وادار به تسلیم نمایند.
این مثالها نشان میدهد که چرا قدرت سخت بهتنهایی کافی نیست و به چه دلیل توجه به قدرت نرم افزایش یافته است. همچنین تحلیل بر اساس قدرت نرم توضیح میدهد که چرا آمریکا در ظرف ۱۰ سال دوبار به عراق و افغانستان
2
حمله کرد و هر بار نیز پیروز شد؛ اما جرأت حمله به ایران را ندارد و تمام کارشناسان اذعان دارند که حمله به ایران شکست سختی را به دنبال خواهد داشت.
عمده حوزه عملکرد قدرت نرم در فرهنگ است و با ابزارهای فرهنگی کارویژهها را محقق میسازد. در جنگ نرم، هدف دستیابی به سلطه فرهنگی است.
پیامهای فرهنگیای که به طور عمده از غرب پخش میشود، بر مبنای مدل آمریکایی ساخته شده و احساسی از سلطهجویی فرهنگی را القا میکند. (ولتون ۱۳۸۷: ۱۵)
فرهنگ بنا بر تعریف عبارت است از منبع دانش، تجربه، باورها، ارزشها ، نگرشها، معانی، سلسله مراتب، مذهب، زمان، نقشها، روابط مفاهیم جهان و اشیای مادی که گروهی از مردم طی نسلها از طریق تلاشهای فردی و گروهی آن را کسب کردهاند. (ولتون ۱۳۸۷ : ۱۰۴)
در مورد فرهنگ دو نکته قابل ذکر است:
1. فرهنگ، یک سامانه منسجم و هماهنگ است. در یک فرهنگ پایدار و پویا، مؤلفههای متضاد نباید وجود داشته باشد. زیرا ثبات این سامانه را تهدید میکند و ناچار باید یکی از این مؤلفهها به نفع دیگری تغییر نماید.
مثلاً در اسلام، رعایت حجاب واجب است. حال اگر یک لباس مد شود که فاقد پوشش کافی باشد با دو عنصر فرهنگی متضاد مواجه خواهیم بود و قاعدتاً باید عنصر ضعیفتر حذف شود.
خانوادههایی که مذهبیتر هستند، از پوشیدن این مدل از لباس صرفنظر خواهند کرد و خانوادههایی که از عمق مذهبی زیادی برخوردار نیستند و پوشاک برای آنها، هویت فرهنگی عمیقتری تولید میکند، حجاب را قربانی استفاده از آن لباس خواهند نمود.
2. تغییر فرهنگی: فرهنگ مانند یک رودخانه است که مدام در جریان است. اگرچه در ظاهر یک کلیت ثابت به نظر می رسد، اما در هر لحظه در حال تغییر است. البته این روند بسیار کند، آرام و تقریباً غیر قابل لمس میباشد. گاهی این تغییر فرهنگی با روشها و ابزارهای خاص سرعت و جهت میگیرد و موجب میشود که فرهنگ به صورت مصنوعی و با سرعت غیر طبیعی تغییر نماید. اربابان جنگ نرم در حوزه فرهنگ، معمولاً به دنبال دستیابی به روشهای تحقق این تغییر سریع و جهتدار فرهنگ هستند.
فرهنگ، معمولاً دیرپا است و نمیتوان بهسرعت آن را متحول کرد. برای حذف یک مؤلفه فرهنگی و تثبیت یک عنصر فرهنگی دیگر، ممکن است گذر نسلها لازم باشد. البته بخشهایی از فرهنگ که عمق چندانی ندارند، میتوانند در کوتاهمدت، تحت تأثیر قرار گیرند و تغییر نمایند؛ مثلاً دین به عنوان بخش فرهنگی عمیق بسیاری از مردم، بهراحتی تحت تأثیر قرار نمیگیرد، اما سلیقه آنها در تغذیه و نوع پوشش، به عنوان بخش کمعمق فرهنگ، میتواند در کوتاهمدت تغییر نماید.
3
ابزارهای تغییر فرهنگی
1. ابزارهای درونی
فرهنگها به صورت درونزاد در بستر تاریخ دچار تغییر و تحول میشوند. تضادهای فرهنگی بهتدریج بر طرف میشود و بسته به نیاز و تمایل انسانی، ممکن است برخی از مؤلفههای فرهنگی نسبت به بقیه بیشتر مورد توجه قرار گیرد و تقویت شود. یکی از مؤثرترین نظریاتی که در مورد تغییر فرهنگی، ارائه شده است، نظریه تکامل فرهنگی است. این نظریه می گوید: تکاملگرایی این اعتقاد را به وجود آورد که هر جامعهای میتواند علم، فناوری و فرهنگ و صنعت ایجاد کند و بدون محدودیت رشد نماید. دقیقاً همانگونه که انسان باستانی پیشرفت کرد و به انسانی که میتوانست ابزار به دست گیرد مبدل شد، سپس انسان راستقامت که آتش را پدید آورد و بعد انسان اندیشهورز که زبان و و فرهنگ را آفرید، جوامع کمتر توسعهیافته نیز میتوانند به سوی توسعه گام بردارند و به فرهنگ عالیتر دست یابند. (اسوالدو ۱۳۸۳: ۱۴۴)
چنین تفکری سالهای سال بر مراکز علمی و دانشگاهی دنیا حاکم بوده است و توجیه مناسبی را برای تهاجم فرهنگی غرب فراهم کرده است. نظریه تکامل فرهنگی به غرب اجازه میدهد برای صدور فرهنگ خود به دیگر جوامع، تلاش نمایند و این اقدام در جهت اعتلای فرهنگ کشورهای عقبمانده، توجیه میگردد. بیتردید، این نظریه بر اقدامات استعماری تأثیر گذاشته است و اکنون نیز در خدمت سلاطین جنگ نرم قرار دارد.
با این حال، بسیاری از استعمارستیزان و منتقدان مدرنیته به این نوع تفکر استعماری معترض هستند؛ زیرا گره زدن پیشرفتهای مادی به رشد فرهنگی، هیچ توجیه عقلانی ندارد و در عمل هم ثابت شده است که لزوماً کشورهای توسعهیافته، از فرهنگ غنیتری برخوردار نیستند. فرهنگ در گذر زمان، دچار فراز و فرود میشود و گاهی رشد و گاهی زوال مییابد. عواملی همچون: راهبران فرهنگی، اخلاق و تربیت عمومی و بسیاری از عوامل دیگر، در این روند مؤثر میباشد. اما رشد اقتصادی یا توسعه سیاسی، لزوماً نتیجه مستقیمی بر فرهنگ ندارد و نمیتوان گفت که جامعه دارای ثروت بیشتر یا سیاست توسعهیافتهتر، دارای فرهنگ عالیتری است.
از طرف دیگر، تصور حرکت خطی فرهنگ، از بنیان نادرست است. کشورهای توسعهیافته نیز دارای فرهنگ یکسانی نیستند و از یک مسیر واحد به چنین جایگاه فرهنگیای نرسیدهاند؛ مثلاً دو کشور فرانسه و ایالات متحده توسعهیافته محسوب میشوند، اما از دو فرهنگ نسبتاً متفاوت برخوردارند. در فرهنگ فرانسه دین تقریباً زدوده شده است؛ ولی در فرهنگ آمریکا دین جایگاه بسیار مهم و اساسی دارد و حتی در تعیین منافع ملی تأثیر دارد.
به هر حال، بسیاری از روشنفکران، با در نظر گرفتن نظریه تکامل فرهنگی، گمان میکنند شرق دچار توقف فرهنگی شده است و بنابراین، برای رسیدن به قافله تمدن غرب، باید هدایت جریان فرهنگی به بیرون چارچوبها
4
ی فرهنگ سنتی سپرده شود و با ابزارهای بیرونی به آنچه «فرهنگ تکاملیافته» خوانده میشود، برسیم.
2. ابزارهای برونی
ارتباط فرهنگی:
جوامع در محیط سترونشده فرهنگی حضور ندارند؛ بلکه دائما در معرض دریافت و ارسال پیامهای فرهنگی از محیط جهانی هستند که فرهنگ آنها را دچار تغییر و تحول مداوم مینماید.
اگر عضوی از یک فرهنگ، پیامی را برای دریافت توسط عضوی از فرهنگ دیگر ایجاد نماید، ارتباط بینفرهنگی رخ داده است. این ارتباط میان آن دسته از مردم که ادراکات فرهنگی و سیستمهای نمادینشان به اندازه کافی مجزا هستند، انجام میگیرد. (سامووار ۱۳۷۹: ۹۸)
ارتباط فرهنگی از گذشته وجود داشته است و موجب اعتلای فرهنگها میگردد. جوامع، در ارتباطهای فرهنگی، آسیبپذیری خود را کشف و ترمیم مینمایند؛ مثلاً حمام، قهوه و چای از شرق به غرب منتقل شد و مردم شرق، به کارگیری دوش حمام و سیگار را از جهان غرب فراگرفتند.
بسیاری از هنرهای بومی و جهانسومی اساساً نتیجه ارتباط فرهنگی هستند و از ترکیب عناصر گوناگون جهانی از جمله غربی حاصل شدهاند. چاقوی فلزی همچون موهبتی به یاری سنن کندهکاری و مجسمهسازی جهان سوم آمد. نقاشی روغن و آکرلیک فقط در اثر تماس باغرب بود که رواج پیدا کرد. هنر اندوبله در جنوب آفریقا از مهره و منجوق به عنوان وسیله اصلی برای تزیین لباس و منسوجات استفاده میکند. این دانهها و مهرهها چیزی نیستند که بومی آفریقا باشند، بلکه در اوایل قرن ۱۹ از فرهنگ چکسلواکی به آنجا میرود. (کاوین ۱۳۸۷: ۱۹)
در ارتباط فرهنگی، هیچ فشاری در کار نیست و مردم، خود عناصر فرهنگی را پسندیده و استفاده مینمایند. در ضمن، به فرهنگ بومی نیز آسیبی نمیرسد و نوعی انطباق و سازگاری میان عناصر جدید و کهن فرهنگی حاصل میگردد.
هجوم فرهنگی:
آیا وضعیت برابر در عصر جدید، میان فرهنگهای غربی و غیر غربی ادامه یافته است؟ یعنی میان فرهنگها یک ارتباط سالم و عادلانه برقرار است؟ آیا عرضه عناصر فرهنگی، فارغ از تمایلات سیاسی انجام میگیرد؟ آیا کشورهای غیر اروپایی در ارائه فرهنگ خود از امکانات و تواناییهای غرب برخوردارند؟
برخی معتقدند هنوز هم این وضعیت ادامه دارد و غرب فقط به عرضه فرهنگی میپردازد و مردم شرق این عناصر فرهنگی را انتخاب میکنند. هیچ فشاری در کار نیست و غرب فقط به نیازهای مردم شرق، پاسخ مناسبتر
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 26 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
تغییر جنسیت
مراد ما از تغییر جنسیت خصوص قطع آلت تناسلى و ایجاد حفره اى به جاى آن نیست تا مرد در امکان نزدیکى، شبیه زن شود زیرا چنین کارى موجب تغییر جنسیت نمى شود. بلکه مقصود ما از تغییر جنسیت آن است که هویت و جنسیت مرد به کلى تغییر کند مثل این که مرد دوایى بخورد تا جنس و هویت او تغییر کند، که چنین چیزى مجردفرض است و وقوع خارجى ندارد مگرمعجزه اى رخ دهد.
به فرض که وقوع آن درخارج امکان داشته باشد، بدون اشکال جایز است زیرا عنوانى به عنوان دیگر تبدیل شده است، بدون این که مقدمات حرام داشته باشد(مانند عنوان حاضر و مسافر) و مقتضاى اصل حلیت و اصل برائت، جواز است، علاوه بر وجود قاعده: «الناس مسلطون على اموالهم و انفسهم ». البته بنابراین که این قاعده، یک قاعده عقلایى باشد. دقت کنید.
اشکال: چنین کارى موجب تغییر آفرینش الهى است که به موجب این سخن خداى متعال حرام است:
آنها غیر از خدا، تنها، بتهایى را مى خوانند که اثرى ندارند و [یا] فقط شیطان سرکش و ویرانگر را مى خوانند.
خداوند او را از رحمت خویش به دور ساخته و شیطان گفته است: از بندگان تو سهم معینى خواهم گرفت و آنها را گمراه مى کنم و به آرزوها سرگرم مى سازم و به آنهادستور مى دهم که [اعمال خرافى انجام دهند] و گوش چهار پایان را بشکافند و آفرینش الهى را تغییر دهند. آنها که شیطان را به جاى خدا ولى خود برگزینند، زیان آشکارى کرده اند.
جواب: اول: آیه اطلاق ندارد زیرا آیه در مقام سرزنش آن چیزى است که مشرکان مى خوانند و در صدد بیان دشمنى شیطان و سرکشى او و اشاره به اقوال اوست که از سرکشى و هواهاى مانع فطرت توحیدى و منجر به شرک و نشر بدعت هاى حرام نشات گرفته است.
دوم: اگر مطلق تغییر تکوینیات حرام باشد، تخصیص اکثر لازم مى آید که قبیح است.
بنابراین، آیه به شهادت آغاز و انجامش، درصدد بیان حرمت تغییرات ناشى ازگمراه کردن شیطان است که منجر به امور خلاف فطرت توحیدى از قبیل شرک و بدعت هاى حرام مى شود. آیا تغییر دادن مرد یازن با عمل جراحى و وصله کردن که اعضاى مختص به هرکدام تبدیل شود، ملحق به این قسم یعنى تغییر جنسیت با خوردن دارو و مانند آن مى شود یا خیر؟
ممکن است از آن جهت که چنین کارى همراه محرمات است، قائل به قول دوم شد زیرا ایجاد نقص در بدن حرام است و امکان اتصال آلت تناسلى جنس مخالف، این حرمت رابرنمى دارد زیرا وصله کردن وبخیه زدن، نقص را تقویت مى کند و نقص ضرر است و به حکم حدیث «نفى ضرر» وارد کردن آن حتى بر بدن خود، حرام است. به علاوه، چنین عملى مستلزم نگاه به شرمگاه و لمس آن است که هر دو حرام مى باشند.
بله، اگر این عمل جراحى به منظور معالجه باشد، مثل این که شخص رغبت ویژه اى به جنس مخالف داشته باشد به گونه اى که در جسم و روح او اختلالاتى به وجود آوردیا این که در تغییر دادن، مصلحت لزوم آور دیگر و مهم تر وجود داشته باشد. دراین دو صورت تغییر جنسیت به واسطه عمل جراحى اشکالى ندارد اما صورت اول، به خاطر این است که چنین کارى، معالجه است و ضرورت معالجه، کارهاى ممنوع را مباح مى کند. جواز صورت دوم، به خاطر این است که مصلحت لزوم آور، نسبت به حرمت ضرر رساندن به بدن، از اهمیت بیشترى برخوردار است و حرمت نگاه و لمس نیز به واسطه ضرورت معالجه و اهمیت مصلحت لزوم آور، برداشته مى شود. به علاوه ممکن است معالجه کننده همسر شخص باشد البته بنابراین که مجرد قطع عضو تناسلى درمرد یا زن و عوض کردن آن با عضو تناسلى جنس مخالف و بخیه محل آن، شخص را از همسرى وى خارج نکند و دست کم در صورت شک، زوجیت را استصحاب مى کنیم زیرا وصله کردن نیازمندگذر زمان است تا آن عضو بهبودى یافته و جزء بدن شخص شود.
درمورد خنثى چه مشکل وچه غیر مشکل قطع یکى از دو آلت تناسلى او براى تقویت دیگرى، تغییر جنسیت نیست زیرا یکى از دو آلت تناسلى، زاید است. درخنثاى غیرمشکل، به خاطر روشن بودن زایدى یکى از دو آلت، قطع آن موجب تغییر جنسیت نمى شود.
در خنثاى مشکل، عضو ممکن است زاید یا اصلى باشد لذا قطع آن مردد بین تغییر وغیر تغییر است و این، شبهه موضوعیه تغییر است و حکم تغییر برآن مترتب نمى شود و به فرض که تغییر جنسیت حرام باشد، درخنثى حرام نیست چون صدق تغییر جنسیت، برآن مسلم نیست. معالجه خنثى مشکل باشد یا غیر مشکل اشکالى ندارد زیراضرورت معالجه، کارهاى ممنوع را مباح مى کند اگر چه مستلزم نگاه و لمس باشد. از جهت ضرر رساندن نیز حرمتى نیست زیرا گفتیم که این کار، برداشتن عضو زاید است نه ایجاد نقص، علاوه براین که درخنثاى مشکل، صدق نقص و ضرر، مسلم نیست.
همچنین از مطالب مذکور روشن مى شود، کسى که تنها یک آلت دارد ولى با پوست ومانند آن پوشیده شده، خارج کردن آن از زیر پرده، تغییر جنسیت نیست بلکه ظاهرکردن مرد بودن یا زن بودن است و این اشکالى ندارد اگر چه همراه نگاه یا لمس باشد زیرا چنین عملى معالجه است و ضرورت معالجه، محرمات را مباح مى کند.
نتیجه: تغییر جنسیت در غیر فرض نادرى که در ابتدا ذکر شد جایز نیست مگر زمانى که معالجه باشد یا در آن، مصلحت لزوم آور مهم ترى باشد.
[خلاصه:] چند صورت متصور است که بعضى اصلاح جنسیت و بعضى تغییر جنسیت است:
الف) در بدن بعضى از افراد، تنها یک آلت تناسلى وجود دارد لیکن پوست یا چیز دیگر آن را پوشانده است و با عمل جراحى این پوست برداشته مى شود تا صورت واقعى آلت آشکار شود.
ب) در بدن برخى از افراد هر دو آلت وجود دارد هم آلت تناسلى مرد و هم آلت تناسلى زن که در اصطلاح فقه از آن به «خنثى » تعبیر مى شود. دراین صورت مى توان یکى از دو آلت را از ریشه از بین برد تاآلت دیگر تقویت شود و رشد کند و بدون دغدغه به جنس باقى مانده بپیوندد.
ج) بعضى تنها یکى از دو آلت تناسلى را دارند و از زمره مردان یا زنان به شمارمى آیند و هیچ گونه نقصى نیز در آلت تناسلى وى وجود ندارد. دراین جا عمل جراحى بدین منظور انجام مى شود که شخص اززمره یکى از دو جنس، خارج و به جنس دیگرى ملحق شود، به گونه اى که هویت و جنسیت او به کلى تغییر کند. بحث هاى مطرح دراین جا با فرض امکان وقوعى آن است.
چند فرع
فرع نخست
اگر تغییر جنسیت را جایز بدانیم، آیا براى زن بدون اجازه شوهرش جایز است یاخیر؟ مى توان گفت: دست زدن به چنین کارى بدون اجازه شوهر، اگر مزاحم حق شوهر ازقبیل لذت بردن از او و مانند آن باشد، خروج از اطاعت شوهر و دخول در عنوان «نشوز» است و نشوز به حکم این آیه حرام است:
واللاتى تخافون نشوزهن فعظوهن...، ((280))
آن دسته از زنان را که از سرکشى و مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید [اگر موثر واقع نشد] در بستر از آنها دورى نمایید و [اگر هیچ راهى جزشدت عمل، براى وادار کردن آنها به انجام وظایفشان نبود] آنها را تنبیه کنید و... .
چند دسته از روایات نیز براین حکم دلالت مى کند از جمله درکافى روایت شده است:
جمعى از اصحاب ما از احمد بن خالد از جامورانى از ابن ابى حمزه از ابو المغرا از ابو بصیر از امام صادق(ع) نقل کرده اند: زنى محضر رسول خدا(ص) رسید و عرض کرد: شوهر بر زن خود چه حقى دارد؟فرمود: حاجت او را برآورد هرچند بر پالان شتر باشد و بدون اجازه او چیزى به کسى ندهد. اگر چنین کند، گناه کرده است و شوهرش اجر مى برد. هیچ شبى را در حالى که شوهرش غضبناک است به صبح نیاورد. عرض کرد: اى رسول خدا! هرچند ظالم باشد؟ فرمود: بله. عرض کرد: قسم به خدایى که تو را به حق مبعوث کرد، هرگز ازدواج نخواهم کرد. ((281))
معلوم است که تغییر جنسیت اگر مزاحم حق شوهر باشد با قول پیامبر(ص): «ان تجیبه الى حاجته و ان کانت على قتب » منافات دارد.
روایت دیگر موثقه محمد بن مسلم درکافى است:
جمعى از اصحاب ما از احمد بن محمد از ابن محبوب از مالک بن عطیه از محمد بن مسلم از امام باقر(ع) نقل کرده اند: زنى به محضر رسول خدا رسید و عرض کرد: اى رسول خدا! شوهر چه حقى بر زن خود دارد؟ فرمود: مطیع او باشد از خانه او بدون اجازه اش صدقه ندهد بدون اجازه او روزه مستحبى نگیرد خود را از او منع نکند، هر چند بر پالان شتر باشد. بدون اجازه او از خانه خارج نشود و اگر بدون اجازه از خانه بیرون برود، فرشتگان آسمان و فرشتگان زمین و فرشتگان غضب و فرشتگان رحمت، او را لعنت مى کنند تا زمانى که به خانه برگردد. ((282))
معلوم است که فرمایش پیامبر: «ولا تمنعه نفسها» دلالت مى کند براین که اگر شوهر، زن را به سوى خویش بخواند، حرام است که خود را از او منع کند و در حال دعوت شوهر براى لذت بردن، اقدام به تغییرجنسیت، نشوز و حرام است زیرا زن با این کار خودش را از شوهر منع مى کند شاید از همین قبیل باشد شیردادن زن به کسى که باشیر دادن به او برشوهرش حرام مى شود یا به تاخیر انداختن طواف نساء به منظور منع شوهر از لذت بردن زیرا همه اینها مشمول قول پیامبر: «ولاتمنعه نفسها» هستند.
اینها در صورتى است که دعوت شوهر براى لذت بردن فعلیت داشته باشد اما اگر دعوت براى لذت بردن، فعلیت نداشته باشد آیا اقدام به تغییر جنسیت حرام است یا خیر، چند وجه وجود دارد:
وجه نخست: ظاهرا حرام در صورت فعلیت داشتن دعوت شوهر براى لذت بردن، زن خودش را از او منع کند، لذا شامل جایى که دعوت، فعلیت نداشته باشد، نمى شود، مگر این گونه توجیه کنیم که درمعرض دعوت بودن کافى است که منع شوهر با تغییر جنسیت برزن حرام باشد و شاید جایز نبودن خروج از خانه بدون اجازه شوهر، از همین جهت باشد زیرا با خروج، اگر شوهر اراده استمتاع نماید، برایش ممکن نیست درحالى که حق شوهر است که هروقت اراده کند بتواند از همسر خود لذت ببرد.
اشکال این توجیه: معلوم نیست آنچه ذکر شد، ملاک وجوب اجازه گرفتن باشد زیرااحتمال دارد اجازه گرفتن موضوعیت داشته باشد اگر چه درمعرض دعوت براى استمتاع نباشد تا چه رسد به فعلیت.
وجه دوم: وقتى خروج از منزل بدون اجازه شوهر حرام است به طریق اولى خروج ازجنسیت بدون اجازه او حرام است اگر چه او را براى استمتاع دعوت نکرده باشد.
اشکال این وجه: آنچه ذکر شد اولویت ملاکى است و اولویت ملاکى را نمى توان ازفحواى کلام استفاده کرد، بلکه احتیاج به قطع دارد.
وجه سوم: اقدام به تغییر جنسیت موجب ضایع کردن حقوق شوهر مى شود و تضییع حقوق، ظلم و حرام است. همچنین اقدام شوهر بر تغییر جنسیت نیز در وقتى که منافات باحق زن داشته باشد، جایز نیست مثل این که در شبى که بیتوته با زن بر مرد واجب است، اقدام به تغییر جنسیت کند، البته بنابراین که تقسیم بین زن ها واجب باشدبلکه اگر قائل شویم حقوق زن از قبیل حق همخوابى وحق نفقه که با عقدمحقق مى شود، با اقدام به تغییر جنسیت منافات دارد، دراین صورت تغییر جنسیت به نحو مطلق بر مرد جایز نیست زیرا حق زن ضایع مى شود مگر چنین توجیه کنیم که همان طورکه طلاق جایز است، تغییرجنسیت هم جایز است زیرا این دو تشابه دارند، مطلب در خور درنگ است.
نتیجه: براى زن و مرد، تغییر جنسیت اگر مزاحم با حق دیگرى یا ضایع کننده آن باشد، جایز نیست.
فرع دوم
اگر تغییر جنسیت را جایز بدانیم، آیا براى بردگان و کنیزان جایز است که بدون اذن مولى تغییر جنسیت بدهند؟
بدون اشکال، تغییر جنسیت تصرف در نفس عبد و کنیز است و از آن جا که عبد و کنیز قدرت برتصرفات ندارند، واجب است که در تغییر جنسیت، از مولاى خود اجازه بگیرند و گرنه اقدام بر آن حرام است.ادله اى که دلالت مى کند برممنوع بودن بردگان وکنیزان از این که بدون اجازه مولى ازدواج و مانند آن را انجام دهند، به طریق اولى دلالت برممنوعیت آنها از تغییر جنسیت مى کند و اگر عبد یا کنیزى چنین کارى رابدون اجازه انجام دهند از ملک مولى خارج نمى شوند هرچند دراقدام برتغییرجنسیت بدون اجازه، معصیت کرده اند زیرا تغییر جنسیت از اسباب خارج کننده از ملکیت نیست و عین، مملوک است، چه مردباشد و چه زن.
بله، با تغییر جنسیت، بعضى از احکام مملوک تغییر مى کند. پس اگر مملوک، عبدباشد و جنسیت او تغییر کند، نزدیکى با او جایز مى شود با این که قبلا جایز نبود چنان که اگر مملوک کنیز باشد و جنسیتش تغییرکند نزدیکى با او حرام مى شود زیرا در این هنگام او عبد است و براى مالک نزدیکى با عبد جایز نیست.
فرع سوم