لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 57 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2
تقسیم بندی موجودات از نظر کمالات وجودی
وقتی موجوداتِ مشهود خود را در جهان با دقت مینگریم، بخوبی درمییابیم که آنها از نظر کمالات وجودی (آثار و منشأ آثار نوین) برابر نیستند و آثار وجودی بعضی بر آثار وجودی بعضی دیگر برتر و بیشتر است.
موجوداتی را که در اطراف خود میبینیم از این نظر به چهار دسته تقسیم میشوند:
-1 جمادات یا موجودات بیجان مانند انواع سنگها، گازها و مایعات که دارای آثار وجودی خاصی هستند و به بعضی از آنها اشاره میکنیم: جمادات حجم دارند یعنی فضا اشغال میکنند، وزن دارند، رنگ دارند، بو دارند، خواص عنصری مختلفی دارند و...
-2 نباتات یا گیاهان که دارای کمالات و آثار وجودی بیشتری نسبت به جمادات میباشند یعنی علاوه بر اینکه آثار وجودی جمادات را دارند، دارای آثار وجودی مخصوصی هستند که جمادات فاقد آنها میباشند. از قبیل: نباتات رشد و نمو دارند، تغذیه میکنند، تولیدمثل میکنند، تا اندازهای دارای حس و حرکت هستند و از وضعیت ضعف اندام به قدرت بدنی زیاد میرسند. ناگفته نماند که نباتات علاوه بر این آثار ویژه، در بعضی آثار جمادی مثل رنگپذیری و داشتن بو، از جمادات قابلیت بیشتری نشان میدهند و تنوع رنگها و بوها در گلها و میوهها دیده میشود. بنابراین گیاهان از نظر کمال وجودی برتر از جمادات هستند.
-3 حیوانات که دارای کمالات و آثار وجودی بیشتری نسبت به گیاهان و جمادات میباشند و
2
علاوه بر آثار وجودی جمادات و گیاهان، دارای وجودی مخصوص هستند که دو قسم قبلی فاقد آنند. از قبیل اینکه حیوانات شعور و اراده دارند، کار و تلاش میکنند، همسرگزینی و مسکنگزینی دارند، دارای شهوت جنسی و غضب هستند، در بعضی از انواع آنها زندگی اجتماعی وجود دارد، در زندگی اجتماعی دارای تقسیمبندی و مراتب شغلی، تفریح و اجتماعی مختلف هستند. به عبارت دیگر رتبه و مقام و پَستی و برتری شغلی در بین آنها وجود دارد. از حریم خود و خانوادة خود در برابر خطرات و دشمنان، محافظت میکنند. از حریم همنوع و حتی گاهی غیرهمنوع در برابر خطرات و دشمنان دفاع میکنند. در بین حیوانات همنوع و گاهی غیرهمنوع جهت گذراندن زندگی، تعاون، همکاری و خدمات متقابل و مسالمتآمیز دیده میشود. تا اندازهای قابل تربیت هستند یعنی تربیت محدود میپذیرند. دارای احساسات و عواطفند. در آنها صفات روحی خوب و مثبتی که ما در زندگی از آنها به اخلاق تعبیر میکنیم در انواع مختلفشان دیده میشود؛ صفاتی از قبیل وفاداری، امانتداری، خدمت به همنوع، نجابت و...
-4 انسان. انسان از آن جهت که انسان است و اشرف مخلوقات میباشد، نه جماد است، نه نبات است و نه حیوان. این بدان معنا نیست که فاقد کمالات و آثار وجودی جمادات، نباتات و حیوانات است، بلکه بهمعنای این است که آنچه مایة انسانیت انسان و شرافت او بر سایر موجودات است امری غیر از کمالاتوجودی سه قسم گذشته است. چرا که انسان در آن آثار وجودی با سه قسم دیگر مشترک است و فضیلتی در آنها ندارد. فضیلت و شرافت یعنی برتری، و برتری یعنی داشتن چیزی که در دست دیگران نباشد. بنابراین نمیتوان فضیلت و برتری
3
انسان بر سایر موجودات مشهودمان را به داشتن کمالات جمادی، گیاهی و حیوانی بدانیم. هرچند انسان در ظهور آن کمالات از خود قابلیت بیشتری نشان دهد، زیرا قابلیت بیشتر داشتن در یک کمال، آن کمال را از حقیقت و مرتبة خود خارج نمیکند. بهعنوان مثال اگر انسان در غضب و یا شهوت جنسی قابلیت بیشتری نسبت به حیوانات از خود نشان داد هرگز غضب و شهوت از مرتبة کمالات حیوانی فراتر نمیروند و به مرتبة یک کمال انسانی نمیرسند. به عبارت دیگر انسان فقط توانسته یک کمال حیوانی را بیشتر از خود حیوانات نشان دهد، نه اینکه شهوت و غضب کمال انسانی شده باشند. در این صورت میگوییم انسان یک حیوان قویتر است. همچنین وقتیکه انسان دارای قدرت بدنی زیادی میشود میگوییم او یک گیاه قویتر شده نه یک انسان بهتر. به عبارت دیگر همانطور که گفتیم قدرت بدنی یک کمال گیاهی است نه یک کمال انسانی؛ یعنی اگر انسانی از نظر قدرت بدنی قویتر از دیگران بود، او فقط در یک صفت گیاهی قویتر است نه اینکه انسان بهتری است و در انسانیت بالاتر است. همچنین است وقتی انسان لباسی زیبا و رنگارنگ و فاخر بر تن میکند، میگوییم او یک کمال گیاهی را به استخدام درآورده و مورد استفاده قرار داده است نه اینکه او با پوشیدن لباسی زیباتر و با جنسی بهتر و یا برخورداری از قیافه و صورتی زیباتر، در انسانیت و شرافت از دیگران پیشی گرفته باشد.چرا که برتری حقیقی انسان به برتری در حقیقت انسانیت و آن آثار و کمالاتی است که ویژة اوست و در حیوانات و گیاهان و جمادات یافت نمیشود، که اگر در آنها یافت شود آن کمالات دیگر کمال ویژه انسانی محسوب نمیشوند بلکه جزء کمالات مشترکند.اگر قایل به برتری انسان نسبت به سایر موجودات باشیم و او را اشرف مخلوقات بدانیم که چنین نیز هست، بدین معناست که در انسان کمال یا کمالاتی وجود دارد که در سایر موجودات قبلی نیست والا برتری و شرافت او معنا نداشت
4
.
با توجه به مطالب گذشته به این نتیجه میرسیم که انسان جماد، گیاه و حیوان نیست. بنابراین اگر آثار و کمالاتی که در حد کمالات این سه قسم هستند از خود نشان داد در مرتبة همانهاست و هیچ فضیلتی از نظر انسانی بر سایر انسانها ندارد. مثلاً از آن جهت که شهوت جنسی دارد و تمایل به جنس مخالف پیدا میکند و همسرگزینی میکند، یک حیوان است و نیز از آن جهت که کار و تلاش میکند، مسکنگزینی دارد، زندگی و مشارکت اجتماعی دارد، در سلسله مراتب اجتماعی بالا میرود، به همنوع خود کمک و خدمت میکند و دارای بعضی از صفات اخلاقی نیکو و پسندیده است، یک حیوان خوب است، چراکه همه اینها در حیوانات نیز یافت میشود. همچنین وقتیکه رشد میکند و قدرت بدنی فوقالعادهای (مثلاً در اثر ورزش) پیدا میکند و یا دارای صورتی زیبا میشود و زیباییها را به استخدام درمیآورد، یک گیاه خوب است، چراکه همه اینها در گیاهان نیز یافت میشود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 31 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2
مقدمه
زندگی بازی است و ما با زندگی بازی می کنیم . به هر یک از شیوه های زندگی انسانها که وارد شویم می بینیم هر انسانی به نوعی یک یا چند نوع بازی را انتخاب کرده است . برخی بازی هنری را انتخاب کرده اند مانند نقاشان ، مجسمه سازان ، و یا شاعران ونویسندگان که با کلمات بازی می کنند معماران با بازی به ساختن پرداخته و نتایج بازی آثار باستانی و مدرن ملل مختلف است . امروزه کامپیوتر سازان بازیها را پیشینه خود کرده اند . پیامبران نیز در سخنان الهی خود ، در هر جا درباره بازیهای زندگی نمونه هایی آورده اند .
از جمله :
- همانا زندگی دنیا : بازیچه و سر گرمی است سوره محمد / آیه 36
- بدانید که همانا بازیچه سر گرمی است سوره حدید / آیه 20
- و زندگی دنیا جز بازیچه و سرگرمی نیست سوره انعام /آیه 32
بهترین راه یاد دادن بازی کردن با آموزه هاست .
(( ویگوتسکی )) فیلسوف و روان شناس روسی بیان کرده : توانایی های کودکان ضمن بازی رشد می کند و دامنه تخیل آنها وسعت می یابد. انسانها را بازیها به خود شناسی می پردازند که خود شناسی همان زندگی شناسی است . پس بازی بهترین راه شناخت زندگی است ، هر کس همان قدر زندکی را می شناسد که خودش را شناخته است .
چکیده
بازی شیوه برخورد با زندگی است بنابراین با هر چه در اختیار داریم میتوانیم بازی کنیم گفتگو کردن کار کردن خلق یک اثر هنری ، فکر کردن ، تجربه کردن ، کنجکاوی ، درس دادن ، یاد دادن نیز بازی است .
وقتی که با بچه ها بازی میکنیم برنده شدن برای آنها شور آفرین است . در بزرگترها و هم هر کس به تناسب شغلی که دارد به نوعی بازی میکند و از اینکه به هدف خود می رسد احساس لذت به او دست می دهد و میل پیدا می کند که به خود آفرین بگوید . برنده : شدن و رسیدن به هدف ، میل به زندگی می آفریند .
2
هر مطلبی را میتوان در قالب بازی ریخت و با آن بازی کرد . با چه چیزهایی بازی کنیم؟
روش انجام کار :
کودکتان را به یک تپه سر سبز ببرید و راه های مختلفی را که او می تواند بالا برود و پایین بیاید را بررسی کنید.
سعی کنید این کار را به صورت راه رفتم حیواناتی مثل پرنده ها ، ملخ ، فیل ،کرم ، ومیمون ، و … انجام دهید . کودک در بالا رفتن مثل یک حیوان بالا برود و مثل یک حیوان دیگر ، پایین بیاید یا این که سعی کنید با سرعت بالا بروید و به آهستگی به پایین بر گردید . شیوه ها و طرق دیگری از بالا رفتن یا پایین آمدن از سرازیری ، را پیدا کنید که با انجام آنها ، هم شما وهم کودکتان لذت بیشتری ببرید .
نواختن موسیقی با لیوان های شیشه ای
وسایل مورد نیاز :
10 تا 12 عدد لیوان بطری شیشه ای
3
میله ای چوبی
یک پارچ آب
رنگ خوراکی ( در صورت تمایل)
روش انجام کار :
لیوان ها یا بطری ها را روی محل نسبتاَ بلندی مانند میز اتو بکذارید . در داخل بطریها به مقادیر مختلف آب بریزید . داخل هر کدام از بطری ها ، چند قطره رنگ خوراکی بریزید . کودک را تشویق کنید تا با زدن چوب شیشه ها ، صدای مختلفی تولید کند و سعی کند آهنگی بنوازد .
طبل
وسایل مورد نیاز :
قوطی خالی شیریئی یا کیک
20 عدد گیره کاغذ
مقوا
چسب نواری
روش انجام کار :
در قوطی خالی را بردارید . قوطی را وارونه کنید و گیره ها را در قسمت فرورفتگی ته قوطی بچسبانید . از مقوا دایره ای به اندازه در قوطی ببرید و آن را با چسب روی گیره ها بچسبانید . برای نواختن آن ، از مداد یا چوب غذا خوری استفاده کنید.
نقاشی روی سنگ
وسایل مورد نیاز :
سنگ های تمیز و صاف
رنگ
ماژیک
قلم مو
4
ظرف آب
روش انجام کار :
سنگ ها خوب تمیز کنید و یا بشویید و خشک کنید . رنگ ها را مخلوط کنید و در ظرف های کوچکی بریزید . اجازه دهید کودک روی سنگ ها نقاشی کند . زمانی که رنگ یکی از سنگ ها در حال خشک شدن است به رنگ کردن سنگ دیگری بپردازد . آن قدر ادامه دهید تا تمام سنگ ها رنگ و خشک شوند . حالا با ماژیک روی سنگ ها شکل ها یا خط هایی بکشید . از آب داخل ، ظرف برای بر طرف کردن اشتباه ها و شستن قلم مو ها استفاده کنید . از سنگ ها رنگ شده در کارهای دیگر نیز می توانید استفاده کنید . مانند کاغذ نگه دار یا به عنوان وسیله ای تزیینی .
آهنگ میخ ها
وسایل مورد نیاز :
1.انواع میخ های بزرگ و کوچک
2. نخ ترجیحاَ نایلونی
3. چوب لباسی
روش انجام کار :
یک سرنخ های بلند و کوتاه را به میخ ببندید سر دیگر نخ را به چوب لباسی ببندید . چوب لباسی را از پشتی یک صندلی ، میله های رخت خشک کن ، یا نردبان آویزان کنید . آن را می توان حتی از گیره حوله حمام هم آویزان کرد . با استفاده از یک میخ بزرگ و با زدن ضربه بر روی میخ های آویزان ، صداهای بلند و کوتاهی ایجاد کنید . موسیقی جالبی خواهید داشت .می توانید با موسیقی ای که از رادیو یا ضبط صوت پخش می شود نیز همراهی کنید .
باغ اسفنجی
وسایل مورد نیاز :
ارزن یا تخم چمن
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 26 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
تغییر جنسیت
مراد ما از تغییر جنسیت خصوص قطع آلت تناسلى و ایجاد حفره اى به جاى آن نیست تا مرد در امکان نزدیکى، شبیه زن شود زیرا چنین کارى موجب تغییر جنسیت نمى شود. بلکه مقصود ما از تغییر جنسیت آن است که هویت و جنسیت مرد به کلى تغییر کند مثل این که مرد دوایى بخورد تا جنس و هویت او تغییر کند، که چنین چیزى مجردفرض است و وقوع خارجى ندارد مگرمعجزه اى رخ دهد.
به فرض که وقوع آن درخارج امکان داشته باشد، بدون اشکال جایز است زیرا عنوانى به عنوان دیگر تبدیل شده است، بدون این که مقدمات حرام داشته باشد(مانند عنوان حاضر و مسافر) و مقتضاى اصل حلیت و اصل برائت، جواز است، علاوه بر وجود قاعده: «الناس مسلطون على اموالهم و انفسهم ». البته بنابراین که این قاعده، یک قاعده عقلایى باشد. دقت کنید.
اشکال: چنین کارى موجب تغییر آفرینش الهى است که به موجب این سخن خداى متعال حرام است:
آنها غیر از خدا، تنها، بتهایى را مى خوانند که اثرى ندارند و [یا] فقط شیطان سرکش و ویرانگر را مى خوانند.
خداوند او را از رحمت خویش به دور ساخته و شیطان گفته است: از بندگان تو سهم معینى خواهم گرفت و آنها را گمراه مى کنم و به آرزوها سرگرم مى سازم و به آنهادستور مى دهم که [اعمال خرافى انجام دهند] و گوش چهار پایان را بشکافند و آفرینش الهى را تغییر دهند. آنها که شیطان را به جاى خدا ولى خود برگزینند، زیان آشکارى کرده اند.
جواب: اول: آیه اطلاق ندارد زیرا آیه در مقام سرزنش آن چیزى است که مشرکان مى خوانند و در صدد بیان دشمنى شیطان و سرکشى او و اشاره به اقوال اوست که از سرکشى و هواهاى مانع فطرت توحیدى و منجر به شرک و نشر بدعت هاى حرام نشات گرفته است.
دوم: اگر مطلق تغییر تکوینیات حرام باشد، تخصیص اکثر لازم مى آید که قبیح است.
بنابراین، آیه به شهادت آغاز و انجامش، درصدد بیان حرمت تغییرات ناشى ازگمراه کردن شیطان است که منجر به امور خلاف فطرت توحیدى از قبیل شرک و بدعت هاى حرام مى شود. آیا تغییر دادن مرد یازن با عمل جراحى و وصله کردن که اعضاى مختص به هرکدام تبدیل شود، ملحق به این قسم یعنى تغییر جنسیت با خوردن دارو و مانند آن مى شود یا خیر؟
ممکن است از آن جهت که چنین کارى همراه محرمات است، قائل به قول دوم شد زیرا ایجاد نقص در بدن حرام است و امکان اتصال آلت تناسلى جنس مخالف، این حرمت رابرنمى دارد زیرا وصله کردن وبخیه زدن، نقص را تقویت مى کند و نقص ضرر است و به حکم حدیث «نفى ضرر» وارد کردن آن حتى بر بدن خود، حرام است. به علاوه، چنین عملى مستلزم نگاه به شرمگاه و لمس آن است که هر دو حرام مى باشند.
بله، اگر این عمل جراحى به منظور معالجه باشد، مثل این که شخص رغبت ویژه اى به جنس مخالف داشته باشد به گونه اى که در جسم و روح او اختلالاتى به وجود آوردیا این که در تغییر دادن، مصلحت لزوم آور دیگر و مهم تر وجود داشته باشد. دراین دو صورت تغییر جنسیت به واسطه عمل جراحى اشکالى ندارد اما صورت اول، به خاطر این است که چنین کارى، معالجه است و ضرورت معالجه، کارهاى ممنوع را مباح مى کند. جواز صورت دوم، به خاطر این است که مصلحت لزوم آور، نسبت به حرمت ضرر رساندن به بدن، از اهمیت بیشترى برخوردار است و حرمت نگاه و لمس نیز به واسطه ضرورت معالجه و اهمیت مصلحت لزوم آور، برداشته مى شود. به علاوه ممکن است معالجه کننده همسر شخص باشد البته بنابراین که مجرد قطع عضو تناسلى درمرد یا زن و عوض کردن آن با عضو تناسلى جنس مخالف و بخیه محل آن، شخص را از همسرى وى خارج نکند و دست کم در صورت شک، زوجیت را استصحاب مى کنیم زیرا وصله کردن نیازمندگذر زمان است تا آن عضو بهبودى یافته و جزء بدن شخص شود.
درمورد خنثى چه مشکل وچه غیر مشکل قطع یکى از دو آلت تناسلى او براى تقویت دیگرى، تغییر جنسیت نیست زیرا یکى از دو آلت تناسلى، زاید است. درخنثاى غیرمشکل، به خاطر روشن بودن زایدى یکى از دو آلت، قطع آن موجب تغییر جنسیت نمى شود.
در خنثاى مشکل، عضو ممکن است زاید یا اصلى باشد لذا قطع آن مردد بین تغییر وغیر تغییر است و این، شبهه موضوعیه تغییر است و حکم تغییر برآن مترتب نمى شود و به فرض که تغییر جنسیت حرام باشد، درخنثى حرام نیست چون صدق تغییر جنسیت، برآن مسلم نیست. معالجه خنثى مشکل باشد یا غیر مشکل اشکالى ندارد زیراضرورت معالجه، کارهاى ممنوع را مباح مى کند اگر چه مستلزم نگاه و لمس باشد. از جهت ضرر رساندن نیز حرمتى نیست زیرا گفتیم که این کار، برداشتن عضو زاید است نه ایجاد نقص، علاوه براین که درخنثاى مشکل، صدق نقص و ضرر، مسلم نیست.
همچنین از مطالب مذکور روشن مى شود، کسى که تنها یک آلت دارد ولى با پوست ومانند آن پوشیده شده، خارج کردن آن از زیر پرده، تغییر جنسیت نیست بلکه ظاهرکردن مرد بودن یا زن بودن است و این اشکالى ندارد اگر چه همراه نگاه یا لمس باشد زیرا چنین عملى معالجه است و ضرورت معالجه، محرمات را مباح مى کند.
نتیجه: تغییر جنسیت در غیر فرض نادرى که در ابتدا ذکر شد جایز نیست مگر زمانى که معالجه باشد یا در آن، مصلحت لزوم آور مهم ترى باشد.
[خلاصه:] چند صورت متصور است که بعضى اصلاح جنسیت و بعضى تغییر جنسیت است:
الف) در بدن بعضى از افراد، تنها یک آلت تناسلى وجود دارد لیکن پوست یا چیز دیگر آن را پوشانده است و با عمل جراحى این پوست برداشته مى شود تا صورت واقعى آلت آشکار شود.
ب) در بدن برخى از افراد هر دو آلت وجود دارد هم آلت تناسلى مرد و هم آلت تناسلى زن که در اصطلاح فقه از آن به «خنثى » تعبیر مى شود. دراین صورت مى توان یکى از دو آلت را از ریشه از بین برد تاآلت دیگر تقویت شود و رشد کند و بدون دغدغه به جنس باقى مانده بپیوندد.
ج) بعضى تنها یکى از دو آلت تناسلى را دارند و از زمره مردان یا زنان به شمارمى آیند و هیچ گونه نقصى نیز در آلت تناسلى وى وجود ندارد. دراین جا عمل جراحى بدین منظور انجام مى شود که شخص اززمره یکى از دو جنس، خارج و به جنس دیگرى ملحق شود، به گونه اى که هویت و جنسیت او به کلى تغییر کند. بحث هاى مطرح دراین جا با فرض امکان وقوعى آن است.
چند فرع
فرع نخست
اگر تغییر جنسیت را جایز بدانیم، آیا براى زن بدون اجازه شوهرش جایز است یاخیر؟ مى توان گفت: دست زدن به چنین کارى بدون اجازه شوهر، اگر مزاحم حق شوهر ازقبیل لذت بردن از او و مانند آن باشد، خروج از اطاعت شوهر و دخول در عنوان «نشوز» است و نشوز به حکم این آیه حرام است:
واللاتى تخافون نشوزهن فعظوهن...، ((280))
آن دسته از زنان را که از سرکشى و مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید [اگر موثر واقع نشد] در بستر از آنها دورى نمایید و [اگر هیچ راهى جزشدت عمل، براى وادار کردن آنها به انجام وظایفشان نبود] آنها را تنبیه کنید و... .
چند دسته از روایات نیز براین حکم دلالت مى کند از جمله درکافى روایت شده است:
جمعى از اصحاب ما از احمد بن خالد از جامورانى از ابن ابى حمزه از ابو المغرا از ابو بصیر از امام صادق(ع) نقل کرده اند: زنى محضر رسول خدا(ص) رسید و عرض کرد: شوهر بر زن خود چه حقى دارد؟فرمود: حاجت او را برآورد هرچند بر پالان شتر باشد و بدون اجازه او چیزى به کسى ندهد. اگر چنین کند، گناه کرده است و شوهرش اجر مى برد. هیچ شبى را در حالى که شوهرش غضبناک است به صبح نیاورد. عرض کرد: اى رسول خدا! هرچند ظالم باشد؟ فرمود: بله. عرض کرد: قسم به خدایى که تو را به حق مبعوث کرد، هرگز ازدواج نخواهم کرد. ((281))
معلوم است که تغییر جنسیت اگر مزاحم حق شوهر باشد با قول پیامبر(ص): «ان تجیبه الى حاجته و ان کانت على قتب » منافات دارد.
روایت دیگر موثقه محمد بن مسلم درکافى است:
جمعى از اصحاب ما از احمد بن محمد از ابن محبوب از مالک بن عطیه از محمد بن مسلم از امام باقر(ع) نقل کرده اند: زنى به محضر رسول خدا رسید و عرض کرد: اى رسول خدا! شوهر چه حقى بر زن خود دارد؟ فرمود: مطیع او باشد از خانه او بدون اجازه اش صدقه ندهد بدون اجازه او روزه مستحبى نگیرد خود را از او منع نکند، هر چند بر پالان شتر باشد. بدون اجازه او از خانه خارج نشود و اگر بدون اجازه از خانه بیرون برود، فرشتگان آسمان و فرشتگان زمین و فرشتگان غضب و فرشتگان رحمت، او را لعنت مى کنند تا زمانى که به خانه برگردد. ((282))
معلوم است که فرمایش پیامبر: «ولا تمنعه نفسها» دلالت مى کند براین که اگر شوهر، زن را به سوى خویش بخواند، حرام است که خود را از او منع کند و در حال دعوت شوهر براى لذت بردن، اقدام به تغییرجنسیت، نشوز و حرام است زیرا زن با این کار خودش را از شوهر منع مى کند شاید از همین قبیل باشد شیردادن زن به کسى که باشیر دادن به او برشوهرش حرام مى شود یا به تاخیر انداختن طواف نساء به منظور منع شوهر از لذت بردن زیرا همه اینها مشمول قول پیامبر: «ولاتمنعه نفسها» هستند.
اینها در صورتى است که دعوت شوهر براى لذت بردن فعلیت داشته باشد اما اگر دعوت براى لذت بردن، فعلیت نداشته باشد آیا اقدام به تغییر جنسیت حرام است یا خیر، چند وجه وجود دارد:
وجه نخست: ظاهرا حرام در صورت فعلیت داشتن دعوت شوهر براى لذت بردن، زن خودش را از او منع کند، لذا شامل جایى که دعوت، فعلیت نداشته باشد، نمى شود، مگر این گونه توجیه کنیم که درمعرض دعوت بودن کافى است که منع شوهر با تغییر جنسیت برزن حرام باشد و شاید جایز نبودن خروج از خانه بدون اجازه شوهر، از همین جهت باشد زیرا با خروج، اگر شوهر اراده استمتاع نماید، برایش ممکن نیست درحالى که حق شوهر است که هروقت اراده کند بتواند از همسر خود لذت ببرد.
اشکال این توجیه: معلوم نیست آنچه ذکر شد، ملاک وجوب اجازه گرفتن باشد زیرااحتمال دارد اجازه گرفتن موضوعیت داشته باشد اگر چه درمعرض دعوت براى استمتاع نباشد تا چه رسد به فعلیت.
وجه دوم: وقتى خروج از منزل بدون اجازه شوهر حرام است به طریق اولى خروج ازجنسیت بدون اجازه او حرام است اگر چه او را براى استمتاع دعوت نکرده باشد.
اشکال این وجه: آنچه ذکر شد اولویت ملاکى است و اولویت ملاکى را نمى توان ازفحواى کلام استفاده کرد، بلکه احتیاج به قطع دارد.
وجه سوم: اقدام به تغییر جنسیت موجب ضایع کردن حقوق شوهر مى شود و تضییع حقوق، ظلم و حرام است. همچنین اقدام شوهر بر تغییر جنسیت نیز در وقتى که منافات باحق زن داشته باشد، جایز نیست مثل این که در شبى که بیتوته با زن بر مرد واجب است، اقدام به تغییر جنسیت کند، البته بنابراین که تقسیم بین زن ها واجب باشدبلکه اگر قائل شویم حقوق زن از قبیل حق همخوابى وحق نفقه که با عقدمحقق مى شود، با اقدام به تغییر جنسیت منافات دارد، دراین صورت تغییر جنسیت به نحو مطلق بر مرد جایز نیست زیرا حق زن ضایع مى شود مگر چنین توجیه کنیم که همان طورکه طلاق جایز است، تغییرجنسیت هم جایز است زیرا این دو تشابه دارند، مطلب در خور درنگ است.
نتیجه: براى زن و مرد، تغییر جنسیت اگر مزاحم با حق دیگرى یا ضایع کننده آن باشد، جایز نیست.
فرع دوم
اگر تغییر جنسیت را جایز بدانیم، آیا براى بردگان و کنیزان جایز است که بدون اذن مولى تغییر جنسیت بدهند؟
بدون اشکال، تغییر جنسیت تصرف در نفس عبد و کنیز است و از آن جا که عبد و کنیز قدرت برتصرفات ندارند، واجب است که در تغییر جنسیت، از مولاى خود اجازه بگیرند و گرنه اقدام بر آن حرام است.ادله اى که دلالت مى کند برممنوع بودن بردگان وکنیزان از این که بدون اجازه مولى ازدواج و مانند آن را انجام دهند، به طریق اولى دلالت برممنوعیت آنها از تغییر جنسیت مى کند و اگر عبد یا کنیزى چنین کارى رابدون اجازه انجام دهند از ملک مولى خارج نمى شوند هرچند دراقدام برتغییرجنسیت بدون اجازه، معصیت کرده اند زیرا تغییر جنسیت از اسباب خارج کننده از ملکیت نیست و عین، مملوک است، چه مردباشد و چه زن.
بله، با تغییر جنسیت، بعضى از احکام مملوک تغییر مى کند. پس اگر مملوک، عبدباشد و جنسیت او تغییر کند، نزدیکى با او جایز مى شود با این که قبلا جایز نبود چنان که اگر مملوک کنیز باشد و جنسیتش تغییرکند نزدیکى با او حرام مى شود زیرا در این هنگام او عبد است و براى مالک نزدیکى با عبد جایز نیست.
فرع سوم
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 17 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
اِنّا اَنزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنّاسِ بِلْحَقِّ فَمَنِ اهَتدی فَلِنَفْسِه وَ مَنْ ضَلََّ فَاِنَّما یَضِلُّ عَلَیْهْمِ بِوَکیلٍ
اَللهُ یَتَوَفَّی الْانْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الّتَی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتی قَضی عَلَیْهَا اْلمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْاخُرْی اِلی اَجَلٍ مُسَمّیً اِنَّ فی ذلِکَ لَایاتٍ لِقَومٍ یَتَفَکَّرونَ
اَمِ اتّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ شُفَعاءَ قُلْ اَوَلَوْکانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئًا وَیَعْقِلُونَ
قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَهُ جَمیعًا لَهُ مُلْکُ السّشمواتِ وَاْلَارْضِ ثُمَّ اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
تفسیر:
خداوند ارواح را به هنگام مرگ و خواب می گیرد
بعد از ذکر دلائل توحید و بیان سرگذشت مشرکان و موحدان، در نخستین آیه مورد بحث این حقیقت را توضیح می دهد که پذیرش و عدم پذیرش شما سود و زیانش متوجه خودتان است، و اگر پیامبر (ص) در این زمینه اصرار می ورزد نه بخاطر نفعی است که عائد او شود، بلکه صرفاً انجام وظیفه الهی است، می فرماید:
«ما این کتاب آسمانی را به حق برای مردم بر تو نازل کردیم» (انا انزلنا علیک الکتاب للناس بالحق) (1).
«هر کس هدایت را پذیرا شود به نفع خود او ست، و هرکس گمراهی را بر گزیند تنها به زیان خود او تمام می شود» (فمن اهتدی فلنفسه و من ضل فانمایضل علیها).
و در هر حال «تو مأمور نیستی که حق را در قلوب آنه به اجبار داخل کنی» وظیفه تو تنها ابلاغ و انذار است (و ما انت علیهم بوکیل)
این سخن که هر کس راه حق را پیش گیرد سودش عائد خود او می شود، و هرکس در بیراهه گام نهد زیانش دامن خود او را می گیرد، کراراً در آیات قرآن آمده است، و تأکیدی است بر این واقعیت که نه خدا نیازی به ایمان بندگان و وحشتی از کفر آنها دارد و نه پیامبر او، او این برنامه را تنظیم نکرده تا سودی کند «بلکه تا بر بندگانش جودی کند».
تعبیر «و ما انت علیهم بوکیل» (با توجه به اینکه وکیل در اینجا به معنی کسی است که موظف بر ایمان آوردن گمراهان باشد) کراراً در آیات قرآن با همین عبارت و یا شبیه به آن تکرار شده، و بیانگر این حقیقت است که پیغمبر اکرم (ص) مسئول ایمان مردم نیست، اصولا ایمان از طریق اجبار به دست نمی آید، و تنها موظف است که در ابلاغ فرمان الهی به مردم لحظه ای کوتاهی و سستی نکند خواه پذیرا شوند یا رویگردان؟
***
سپس برای اینکه روشن سازد همه چیز انسانها و از جمله حیات و مرگشان به دست خدا است می گوید: «خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می کند» (الله یتوفی الا نفس حین موتها).
«وارواحی را که نمرده اند نیز به هنگام خواب می گیرد (و التی تمت ؟ فی منامها).
و به این ترتیب «خواب» برادر «مرگ» است و شکل ضعیفی از آن چرا که رابطه روح با جسم به هنگام خواب به حداقل می رسد وبسیاری از پیوندهای این دو قطع می شود.
بعد می افزاید: «ارواح کسانی را که فرمان مرگ آنها را صادر کرده نگه می دارد» (به گونه ای که هرگز از خواب بیدار نمی شوند) و ارواح دیگری را که فرمان ادامه حیاتشان داده به بدنهایشان باز می گرداند تا سر آمد معینی» (فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الخری الی مسمی).
آری «در این مسأله آیات و نشانه های روشنی است برای کسانی که تفکر می کنند» (ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون)
***
از این آیه امور زیر به خوبی استفاده می شود:
انسان ترکیبی است از روح و جسم، روح گوهری است غیر مادی که ارتباط آن با جسم مایه نور و حیات آن است.
به هنگام مرگ خداوند این رابطه را قطع می کند، و روح را به عالم ارواح می برد و به هنگام خواب نیز این روح را می گیرد، اما نه آنچنان که رابطه به کلی قطع شود، بنابر این روح نسبت به بدن دارای سه حالت است: ارتباط تام (حالت حیات و بیداری) ارتباط ناقص (حالت خواب) قطع ارتباط به طور کامل (حالت مرگ).
«خواب» چهره ضعیفی از «مرگ» نمونه کامل «خواب»!
خواب از دلائل استقلال و اصالت روح است، مخصوصاً هنگامی که «رویا» آنهم رویاهای صادقه توأم باشد این معنی روشنتر میشود.
بعضی از ارواح هنگامی که در عالم خواب و ؟؟؟ می شود گاه به قطع کامل این ارتباط می انجامد به طوری که صاحبان آنها هرگز بیدار نمی شوند، و اما ارواح دیگر در حال خواب و بیداری در نوسانند تا فرمان الهی فرا رسد.
توجه به این حقیقت که انسان همه شب به هنگام «خواب» در آستانه مرگ قرار می گیرد درس عبرتی است که اگر در آن بیندیشد برای «بیداری» او کافی است.
تمام این امور به دست قدرت خداوند انجام می گیرد، و اگر در آیات دیگر سخن از قبض روح به دست «ملک الموت» و فرشتگان مرگ مرگ امده، به عنوان این است که آنها فرمانبران حق و مجریان اوامر او هستند و تضادی میان این دو وجود ندارد.
به هر حال این که پایان آیه می فرماید: «در این موضوع نشانه های روشنی است برای کسانی که اندیشه می کنند» منظور نشان هائی از قدرت خداوند و مأله مبدء و معاد و ضعف و ناتوانی انسان در برابر اراده او است.
***
از آنجا که در آیه گذشته حاکمیت «الله» بر وجود انسان و تدبیر او از طریق نظام مرگ و حیات و خواب و بیداری مسلم شد در آیه بعد سخن از انحراف مشرکان در مسأله شفاف به میان می آورد تا به آنها ثابت کند مالک شفاعت همان مالک مرگ و حیات و حیات آدمی است، نه بتهای فاقد شعور، می فرماید: «آنها غیر خدا را شفیعان خود برگزیدند» (ام اتتخذوا من دون الله شفعاء).
می دانیم که یکی از بهانه های معروف بت پرستان در مورد پرستش بتها این بود که می گفتند: «ما آنها را بخاطر این می پرستیم که شفیعان مانزد الله بوده
97- اِنَّ الَّذینَ تَوَفّیهُمُ الْملائکَهُ ظالِمی اَنْفُسهِمِ قالوا فِیهمَ کُنتُمْ قالُوا کُنّا مُسْتَضْعَفینَ فی الاَرْضِ قالُوا اَلَمْ تَکُنْ اَرْضُ اللهِ واسِعَهْ فَتُهاجِروا فیها فَاُلئِکَ مَأوْیهُمْ جَهَنَّمس وَ ساعَتْ مَصیراً.
98- اِلَّا الْمَستَضْعَفینَ مِنَ الرَجالِ وَالنِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لایسْتَطیعونِ حیلَةً وَلا یَهتَدونَ سَبیلاً
99- فَاوُلَئِکَ عَسَی اللهَ اَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَکانَ اللهُ عَفُواً غَفُوراً.
ترجمه:
97- کسانی که فرشتگان (قبض ارواح) روح آنها را گرفتند در حالی که به خویشتن ستم کرده بودند و به آنها گفتند شما در چه حالی بودید (و چرا با اینکه مسلمان بودید در صف کفار جای داشتید؟) گفتند ما در سرزمین خود تحت فشار بودیم، آنها (فرشتگان) گفتن مگر سرزمین خدا پنهاور نبود که مهجرت کنید؟ پس آنها (عذری نداشتند و) جایگاهشان دوزخ و سر انجام بدی دارند.
98- مگر آن دسته از مردان و زنان و کودکانی که به راستی تحت فشار قرار گرفته اند، نه چاره ای دارند و نه راهی (برای نجات از آن محیط آلوده) می یابند.
99- آنها ممکن است خداوند مورد عفوشان قرار دهد و خداوند عفو کننده و آمرزنده است.
شأن نزل:
قبل از آغاز جنگ بدر سران قریش اخطار کردند همه افراد ساکن مکه که آمادگی برای شرکت در میدان جنگ دارند، باید برای نبرد با مسلمانان حرکت کنند و هر کس مخالفت کند خانه او ویران و اموالش مصادره می شود، به دنبال این تهدید، عده ای از افرادی که ظاهراً اسلام آورده بودند ولی به خاطر علاقه شدید به خانه و زندگی و اموال خود حاضر به مهاجرت نشده بودند، نیز با بت پرستان به سوی میدان جنگ حرکت کردند، و در میدان در صفوف مشرکان ایستادند و از کمی نفرات مسلمانان به شک و تردید افتادند و سرانجام در این میدان کشته شدند، آیه فوق نازل گردید و سرنوشت شوم آنها را شرح داد.
تفسیر: در تعقیب بحثهای مربوط به جهاد، در این آیات اشاره به سرنوشت شوم کسانی می شود که دم از اسلام می زدند ولی برنامه مهم اسلامی یعنی «هجرت» را عملی نساختند در نتیجه به وادی های خطرناکی کشیده شدند و در صفوف مشرکان جان سپردند، قرآن می گوید: «کسانی که فرشتگان قبض روح، روح آنها را گرفتند در حالی که به خود ستم کرده بودند، و از آنها پرسیدند، شما اگر مسلمان بودید، پس چرا در صفوف کفار قرار داشتید و با مسلمانان جنگیدید؟»
(ان الذین تو فاهم الملائکه ظالمی قالوا فیم کنتم).
آنها در پاسخ به عنوان عذر خواهی می گویند: «ما در محیط خود تحت فشار بودیم و به همین جهت توانائی بر اجرای فرمان خدا نداشتیم».
(قالوا کنا مستضعفین فی الارض).
اما این اعتذار از آنان پذیرفته نمی شود و بزودی از فرشتگان خدا پاسخ می شنوند که: «مگر سرزمین پروردگار وسیع و پهناور نبود که مهاجرت کنید وخود را از ان محیط آلوده و خفقان بار برهانید».
(قالوا الم تکن ارض الله واسعه فتهاجروا فیها).
و در پایان به سرنوشت آنان اشاره کرده، می فرماید: «این گونه اشخاص که با عذرهای واهی و مصلحت اندیشی های شخصی شانه از زیر بار هجرت خالی کردند و زندگی در محیط آلوده و خفقان بار را بر آن ترجیح دادن، جایگاهشان دوزخ و بد سرانجامی دارند
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2
تقسیمات اقلیمی در ایران
اصولاً در بسیاری از مناطق جهان، اقلیم به وسیله ی عرض جغرافیایی و ارتفاع از سطح دریا مشخص می شود. ایران با قرار رگرفتن بین 25 و 40 درجه عرض جغرافیایی شمالی، در منطقه ی گرم قرار دارد و از نظر ارتفاع نیز، فلات مرتفعی است که مجموع سطوحی از آن که ارتفاعشان از سطح دریا کمتر زا 475 متر است. درصد بسیار کمی از سطح کگل شکشور ار تشکی لمی دهندم
با وجوئد اینکه ایران دارای دو حوزه ی بزرگ آب (دریای خزر و خلیج فارس) است به دلیل وجود رشته کوه های البرز و زاگرس و نحوه ی قرارگیری آن ها، اثرات این دو حوزه محدود به نواحی بسیار نزدیک به آنهاست و این حوزه ها، به ندرت اثری در تعدیل درجه حرارت هوای قسمت های داخلی دارند.
دانشمندان ایرانی، تقسیمات اقلیمی ایران را بر اساس روش کوپن انجام داده اند. البته به دیلی موقعیت ایستثنایی کشور و کمبود اطلاعات لازم درباره ی شرایط آب و هوایی ایران استخراج این تقسیمات برای ایران در بعضی موارد با واقعیت متفاوت است. ولی همان طور که مهندس عدل در بررسی مطالعات کوپن می نویسد : «منظور از تعیین تقسیمات اقلیمی، کشور ، همان اصول کوپن است که ناگزیر باید از آن پیروی کرد. البته باید تغیراتی در آن صورت گیرد تا نتیجه ی مورد نظر حاصل شود و مناطقی با آب و هوای مشابه، تحت فرمول معینی قرار گیرند و معرفی شوند.
بنابراین، تقسیمات چهارگانه ای اقلیم ایران را که توسط دکتر حسن گنجی پیشنهاد شده' می.توان مورد استفده قرار داد. وی تقسیم بندی کوپن را با کمی تغییر و با توچه به عوارض جغرافیایی کشور به شحر زیر پذیرفته است:
اقلیم معتدل و مرطوب (سواحل جنوبی دریای خزر)
اقلیم سرد (کوهستان های غربی)
اقلیم گرم و خشک (فلات مرکزی)
اقلیم گرم و مرطوب (سواحل جنوبی)
شکل 4-3 حدود تقسیمات چهارگانه ی فوق در ایران را نشان می دهد. البته ذکر این نکته لازم است که برای دستیابی به این تقسیم بندی، از موارد استثنایی که به دلیل وضعیت خاص جفرافیایی ایران در هر یک از این مناطق وجود دارد، صرف نظر شده که این موارد را می توان در مطالعات کامل تری مشخص کرد.
2
اقلیم گرم و مرطوب (سواحل جنوبی)
سواحل جنوبی ایران که به وسیله ی رشته کوه های زاگرس از فلات مرکزی جدا شده اند. اقلیم گرم و مرطوب کشور را تشکیل می دهند. از ویژگی های این اقلیم، تابستان های بسیار گرم و مرطوب و زمستان های معتدل است. در این مناطق، حداکثر دمای هوا در تابستان به 35 تا 40 درجه ی سانتی گراد و حداکثر رطوبت نسبی آن به 70 درصد می رسد. در این اقلیم، رطوبت هوا در تمام فصل های سال زیاد است و به همین دلیل، اختلاف درجه حرارت هوا در شب و روز و در فصل های مختلف کم است.
در این مناطق، تفاوت دمای هوای سطح خشکی و سطح دریا باعث به وجود آمدن نسیم های دریا و خشکی می شود. ولی این نسیم ها به نوار باریک ساحلی محدود می شود و هوا در مناطق داخلی، آرام و سرعت باد – در صورتی که وجود داشته باشد- بسیار کم است.
از دیگر ویژگی های این اقلیم، شدت زیاد تابش آفتاب است که در هوای مرطوب این ناحیه باعث خیرگی و ناراحتی چشم می شود. البته شدت پرتوهای خورشیدی مستقیم وپراکنده ی دریافت شده، به وضعیت هوا بستگی دارد. وقتی آسمان ابری و شیری رنگ است. شدت تابش پرتو پراکنش یافته به حداکثر میزان ممکن می رسد و روشنایی بسیار زیاد آن چشم را آزار می دهد. مقدار پرتو منعکس شده از زمین نیز، به وضعیت ابری بودن آسمان و نوع پوشش زمین بستگی دارد. وقتی آسمان ابری یا سطح زمین پوشیده از گیاه باشد، این مقدار به حدقال می رسد. ولی اگر هوا صاف یا زمین بایر باشد، مقدار پرتو منعکس شده از سطح زمین به حداکثر میزان ممکن خواهد رسید.
شهرهای بندرعباس، جاسک، آبادان و اهواز، از جمله شهرهای این اقلیم است که به نسبت قرار گرفتن در سواحل مختلف و فاصله ای که از دریا دارند، از نظر گرما و رطوبت هوا و میزان بارندگی با هم متفاوت اند. به طور کلی، میزان بارندگی در سواحل خلیج فارس بیشتر و منظم تر است. در حالی که سواحل دریای عمان که تحت تأثیر بادهای موسمی اقیانوس هند قرار دارد، دارای باران های نامنظم و خشک سالی های فراوان است. ویژگی های آب و هوای این شهرها در پیوست شماره سه نشان داده شده است.
3
جدول 5-4 : مقاومت و ظرفیت حرارتی لازم در مناطق گرم، با توجه به حداکثر دمای هوا، دامنه ی نوسان دمای هوا و شدت تابش آفتاب
t(0)max
t(0)
(درجه سانتیگراد)
(درجه سانتی گراد)
R
Q
QR
30
5
0
10
20
25/0
45/0
65/0
5/12
5/23
5/32
1/3
1/10
2/21
10
0
10
20
25/0
45/0
65/0
25/0
35/0
45/0
2/6
8/15
3/29
15
0
10
20
25/0
45/0
65/0
5/37
5/47
5/57
4/9
4/21
8/36
35
5
0
10
20
50/0
70/0
90/0
5/12
5/22
5/32
2/6
8/15
3/29
10
0
10
20
50/0
70/0
90/0
0/25
0/35
0/45
5/12
5/24
5/40
15
0
10
20
50/0
70/0
90/0
5/37
5/47
5/57
7/18
5/31
7/51
20
0
10
20
50/0
70/0
90/0
0/50
0/60
0/70
0/25
0/42
0/63
40
5
0
10
20
75/0
95/0
15/1
5/12
5/22
5/32
4/9
4/21
5/37
10
0
10
20
75/0
95/0
15/1
0/25
0/35
0/45
8/18
2/33
7/51
15
0
10
20
75/0
95/0
15/1
5/37
5/47
5/57
2/28
1/45
8/66
20
0
75/0
0/50
5/37
4
10
20
95/0
15/1
0/60
0/70
0/57
5/80
جدول 5-5 : مقاومت و ظرفیت حرارتی دیوارهای مختلف
مصالح دیوار
ضخامت (سانتی متر)
وزن
(kg/m2)
R
Q
QR
(h)
بتن متراکم
10
220
08/0
48
4
15
330
12/0
72
9
20
440
17/0
97
16
25
550
21/0
120
25
30
660
25/0
145
36
40
880
33/0
194
64
50
1100
42/0
240
100
بتن سبک
10
60
4/0
14
6
15
90
6/0
21
13
20
120
8/0
28
20
25
150
0/1
35
35
30
180
2/1
42
50
35
210
4/1
49
69
40
240
6/1
56
90
دیوارهای ترکیبی با عایق هایی به ضخامت های مختلف
0
330
12/0
72
9
1
330
43/0
72
31
2
330
76/0
72
55
3
330
09/1
72
79
4
330
42/1
72
102
5
330
75/1
72
126
اقلیم گرم و مرطوب
به طور کلی، مهم ترین عامل ناراحتی انسان در مناطق مرطوب، خیس ماندن پوست بدن است که خود، ناشی از رطوبت زیاد هوای این مناطق است. بنابراین، در مناطق گرم و مرطوب نیز رعایت اصولی که در مورد اقلیم معتدل و مرطوب مطرح شد، الزامی است. این اصول به طور خلاصه عبارتند از: ایجاد تهویه ی مؤثر و مداوم، حفاظت دیوارها و پنجره ها در برابر تابش آفتاب و نفوذ باران و جلوگیری از گرم شدن هوای داخلی هنگام روز و به حداقل رساندن دمای آن هنگام شب.