لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 7 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1
a
عنوان مقاله:
تاکتیکهای جنگی پیامبر اسلام
مقدمه:
از زمان آشکار شدن بعثت ،حضرت محمد با جدی تر ین مشکلات در جهت ترویج و تبلیغ دین اسلام مواجه شد در آن زمان طرفداران دین محمد و یا همان سپاه اسلام نسبت به سپاه دشمنان بسیار اندک بودند .با آمدن اسلام موقعیت اجتماعی و حکومتی بسیاری از مشرکین و همچنین حاکمان وقت با مشکل مواجه شد و آنها در صدد برآمدند تا با عناوین مختلف با محمد وارد جنگ شوند .اما چگونه محمد با سپاه اندک می توانست در برابر سپاه دشمنان که از هر نظر بر سپاه اسلام برتری داشت غلبه کند؟البته سپاه اسلام در بعضی از جنگها با اتکا به سلاح ایمان و انگیزه شهادت پیروز می شدند ولی این کافی نبود ،پیامبر اکرم با استفاده از تاکتیکهای جدید نظامی و با فرماندهی بسیار دقیق این برتری عددی و تجهیزاتی دشمن را خنثی میکردند.
ما سعی می کنیم در این مقاله بعضی از مهمترین اصول و تاکتیکهای نظامی پیامبر را که باعث پیروزی سپاه اسلام شد را بیان کنیم.
2
روش غافلگیری
پیامبر از هیچ جنگی غافلگیر نشد و تقریبا در اکثر جنگها از روش غافلگیری نهایت بهره را برد و برای اینکه طرح غافلگیری را که مفیدترین و کم ضررترین طرحها با کمترین کشته و مخارج است به نحو احسن به مرحله اجرا درآورد و همواره چند مورد زیر را مقدمتا انجام می داد.
الف-خودداری از افشای حمله
شاید جاسوسان دشمن و ستون پنجم در هیچ دستگاهی به ا ندازه دستگاه خلافت رسول اکرم بی بهره و محروم نبوده اند . حتی نزدیکترین و همراز و محبوبترین یاران پیامبر مطلع نبود که چه وقت و به کجا پیامبر حمله خواهد نمود.
طبری می گوید: چون پیامبر به غزا میرفت آشکار نمی گفت و جایی جز آنچه را که منظور داشت یاد میکرد .
در حمله به خیبر پیامبر طلیعه سپاه را به طرف غطفان میفرستد. برای همه مسلم شده بود که پیامبر آهنگ غطفان دارد حتی برای مدتی بین غطفان و خیبر اردو می زند تا هرگونه ظن و گمان را در دشمن از بین ببرد و هرگونه تردید را بشوید اما بعد با سرعت به خیبر حمله میکند و آنجا را محاصره می کند .
در غزوه بنی لحیان پیامبر بطرف شام حرکت میکند تا قریش و بنی لحیان از قصد او آگاه نشوند و بعد در بین راه به سرعت تغییر مسیر میدهد و حمله میکند حمله غافلگیرانه که از اهم تاکتیکهای پیامبر بود با مقدمات و حسابهای دقیق که لازمه این نوع حمله است صورت میگیرد لذا پیامبر کمبود و نیروی خود را در قبال کثرت نیروی دشمن باین نحو جبران مینماید.
در حمله به یهودیان بنی قریظه ،حمله بطوری سریع و غافلگیرانه است که دشمن حتی فرصت استفاده از امکانات و وسائل نظامیش را نمی کند و با وجودیکه دارای 700 مرد جنگی و وسائل کافی و مجهز است امکان استفاده از آن را پیدا نمیکند.
در فتح مکه هنگامیکه سپاه اسلام از شهر خارج میشود و حرکت مینماید هیچکس نمیدانست پیامبر قصد کجا دارد.پیامبر برای اینکه دشمن را کاملا غافلگیر کند از یک شب قبل از حمله ،از خروج کلیه ساکنین مدینه به بیرون از شهر جلوگیری میکند و نمی گذارد احدی از شهر خارج گردد.
درس برزگ فتح مکه اینستکه سپاهی به آن بزرگی که فقط ده هزار سوار دارد در آن روزگار تا دم گوش مردم مکه پیش میرود بدون اینکه احدی از مردم مکه با خبر شده باشند و غافلگیری آنچنان شد که قریش مجال هر کاری را از دست داد.
در شب محاصره دستور میدهد هزاران آتش کاذب بیفروزند که نشانگر یک سپاه کثیرالعده باشد.
پیامبر در کلیه جنگها اصل"الحرب خدعه" را مدح نظر دارد و در فتح مکه نیز اینچنین میکند.با روابط سری که با عمویش عباس برقرار کرده از او میخواهد تا ابوسفیان را بالای دیوار شهر بیاورد و آن آتش انبوه را به او نشان دهد.
از ثمرات دیگر حمله غافلگیرانه تحمیل زمان به دشمن است که این نیز در سرنوشت جنگ رل تعیین کننده داشت و پیامبر در اغلب جنگها زمانی را به دشمن تحمیل میکرد که دشمن از آن اکراه داشت.
ب-سرعت در حمله:
4
سرعت در کار ، در حرکت ، در بسیج ، در تصمیم گیری ، اغتنام از فرصت ها ، اخذ تصمیمات قاطع بدون منتظر گذاشتن و سرگردان کردن سپاه از صفات بارز پیامبر بود .
در واقعه بنی قریظه هنوز یهودیان از شکسته شدن محاصره مدینه بوسیله کفار قریش و بازگشت آنها مطلع نشده که پیامبر سریع آنها را محاصره می کند و به آنها مجال نمیدهد تا از هم قسمان و متحدین خود کمک بطلبند و آنان را ناگزیر میکند در قلعه هاشان حصاری شوند مسلما اگر یهود زمان پیدا میکرد و در اثر اندکی وقفه پی میبرد کفار مدینه را رها کرده اندیا خود به مسلمانان حمله میکردند یا چاره ای میجستند و امکان شکست انها یا مشکل یا غیر ممکن میشد.
ج) شناسایی کامل دشمن
پیامبر قبل از هر حمله اطلاعات دقیق و کامل را از دشمن کسب میکرد و ازتمام امکانات و قدرت دشمن و اهداف و منویات آنان آگاه میشد لذا برای این کار اولاً جاسوسانی بودند که همواره تازه ترین خبر دشمن را در همه زمینه ها به پیامبر می رساندند .
ثانیاً " قبل از جنگ " خبر یاب ها در جلوی سپاه به صورت دو یا سه نفری پیش رفته و وضعیت دشمن را لحظه به لحظه به مرکز فرماندهی گزارش میدادند.
شناخت سپاه اسلام از دشمن به قدری دقیق بود که فی المثل در فتح خیبر میدانستند انبار آذوقه دشمن در کدام قلعه و در چه قسمتی از آن قلعه قرار دارد.هنگامیکه پیامبر حمله میکند از میزان قوای دشمن که میتواند فراهم کند "ضعفهای دشمن" میزان تسلیحات "انضباط" اسلوبی که میخواهد با آن بجنگد "مواضع" آنها کاملاً " آگاه بود در مقابل دشمن هیچگونه اطلاعی از سپاه اسلام ندارد بدلیل اینکه کاملاً" غافلگیر میشد و در حالیکه دشمن در خانه اش بود.نه اینکه دشمن(بالاخص قریش) نمیخواست از قوای اسلام و کیفیات ان بی خبر باشد بلکه نمی توانست باخبر باشد.هنگامیکه ابوسفیان به مدینه امده بود تا صلح حدیبیه را که زیر پا نهاده بودند پوزش بخواهد و آنرا تجدید کند یکی دیگر از برنامه هایش گرفتن اطلاعات از مسلمین بود اما موفق نشد حتی از دخترش که در خانه پیامبر بود کوچکترین اطلاعی کسب کند .به قبیله بنی خزاعه که از متحدان مسلمین بودند میرود از آنها نیز کوچک ترین اطلاعاتی بدست نمی آورد.
در جنگ احد پیامبر خبرهای دسته اول را از دشمن تند وتند کسب میکند و این خبر ها بوسیله عمویش عباس مخابره میشود که در میان قریش است و به ظاهر کافر ، مهم اینجاست که پیامبر علی رغم اعتماد به عمویش به اخبار او صرفاً اکتفا نمی کند زیرا نمی خواهد اطلاعاتش یک جنبه ای و فقط از یک دیدگاه باشد ، جاسوسان فراوان دیگر دارد که آنها نیز اخبار عباس را اعتبار می بخشند و موثق تر میسازند .
ح) فرماندهی
پیامبر صرفاً از پیامبر بودنش بهترین فرمانده هم بود و تبعیت و اطلاعات مسلمانان از او هم بواسطه پیامبر بودن و هم به واسطه بهترین فرمانده بودن او بود.
اطاعت از پیامبر موجب نظم و دیسیپلین بسیار عالی در ارتش اسلامی شده بود و همین انظباط در پیروزیها نقش آشکار داشت. فرماندهی بی نظیر پیامبر موجب اطاعت اوامر ،آنهم نه اطاعتی کور کورانه و از روی اجبار و ترس بلکه با طیب خاطر و رضایت کامل بود و اطاعت همراه با رضایت و اطاعتی از دل و جان که روحیه و حالت رزمی را در مسلمانان بسیار بالا می برد.
پیامبر در فرماندهی انقلابی بپا کرد نه تنها پیشاپیش سپاه بود بلکه موجب نجات سپاه هم میشد . بقول حضرت امیر هنگامی که گره جنگ سخت میشد همه به پیامبر پناه میبردیم ، پیامبر از همه شجاعانه تر میجنگید . در جنگ حنین که همه فرار کردند پایداری پیامبر به تنهایی بود که لشکر را دوباره برگرداند و انسجام دهد .
پیامبر در 10 سال 72 جنگ را ترتیب می دهد که 28 جنگ آن به فرماندهی خود اوست ( بطور متوسط 9 جنگ در هر سال ) بدون اینکه سربازان خسته شوند و اظهار دلتنگی نمایند و یا اعتمادشان اندکی به فلسفه جهاد کاهش یابد و این از رموز فرماندهی عالی پیامبر بود. .
4
از رموز دیگر فرماندهی پیامبر شناخت درست افراد خود بود و آگاهی و آشنایی صحیح شخصیت و روحیه و احساسهای سربازان و نیز به کار گماردن هر کس در جای خودش و استفاده از هر شخصیت برای منصب و مآموریت مشخص . مثلآ برای صلح حدیبیه که برای مسلمانان منافع فراوان در برداشت عثمان را به مکه میفرستد .حسابگری پیامبر در این انتخاب آنچنان بود که مکیان عثمان را با استقبال وارد مکه می کنند .
تفرقه در فرماندهی ، در جنگهای دیگر نیز از موجبات شکست کفار شد در حالیکه در جبهه مسلمین وحدت فرماندهی است .
از مشخصات بارز دیگر فرماندهی پیامبر اینکه همچنانکه در جنگ از همه بیشتر و شجاعانه تر میجنگید در صلح نیز از همه بیشتر کار میکرد .مثلاً در مقدمات جنگ خندق که با اصل مشورت تصمیم گرفته شد خندق بکنند ،خود پیامبر مانند دیگر سربازان مسئول کندن یک قسمت باندازه دیگران است ،سنگ هایی که روی سینه میکشد از همه بیشتر و سنگین تر است.در شبهای سخت و سرد جنگ خندق که گرسنگی و سرما و وحشت بیداد میکند،پیامبر شب تمام نگهبانان را سرکشی می کند و دقیق کنترل می نماید.
بدیهی است که این نظارت و همکاری و همگامی تا چه حد در روحیه سربازان موثر است.
میزان تلاش و کار پیامبر بحدی بود که مسلمانان به التماس از او میخواستند کمتر کار کند و این باز تحولی است در امر رهبری و انقلابی در فرماندهی.
ج) ایمان و اید ئو لوژی
معیارهایی که تا کنون در پیشبرد اهداف پیامبر اسلام در جنگها بر شمردیم هر یک پایگاه محکمی در موفقیت مسلمین در کلیه جنگها داشت اما نقش ایمان شاید از هر یک از معیارها در سرنوشت جنگ تاثیرمیگذاشت .
دمیدن روح ایمان بوسیله پیامبر در مسلمانان از علل مهم تشخیص آنها در پیکار بود ، تقویت ایمان با اسلوب خاص از شگردهای پبامبر بود و از عوامل عمده پیروزیها .
خ) جهاد نه جنگ
از روشهای دیگر پیامبر در جنگ یکی این بود که جنگ مقدس را در حدود شرعی و الهی آن در هر حالت و وضعیت حفظ میکرد و هرگز خط جهاد را با خط جنگ ممزوج نمیکرد . در همه جنگها می کوشید هدف فراموش نشود.
عقیده و ایمان به آن از عوامل پیروزی مسلمانان بود و عقیده از هر چیز و هر کس فراتر و والاتر بود . مسلنانان برای عقیده می جنگیدند در جنگ بدر ابوبکر در صف مسلمانان است و با پسرش در صف کفار می جنگد .
چ) تسلیحات
پیامبر از سلاح بعنوان یک نیروی مادی نهایت بهره را می گرفت بدون اینکه آنرا عامل اساسی و کلید پیروزی بداند او سلاح را بعد از سلاح ایمان اهمیت فراوان قائل بود و بدان تشبث می جست .
قبل از جنگ حنین پیامبر می شنود که در شهری بنام " جرش " سلاحی ساخته اند که مسلمانان ندارند. پیامبر "عروه" بن مسعود " و" غیلان بن سلمه " را بورس می دهد و به شهر جرس می فرستد و به این دو نفر می گوید می روید به شهر جرش و "فن ساختن" این سلاح را می آموزید و میائید تا ما خود بسازیم مانندش را و چنین استدلال می کند تا اگر دشمن به ما حمله کرد به لحاظ فقدان این سلاح ضربه نخوریم .
تاکتیکها و اصول دیگر جنگی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 23 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2
جنگ های صدر اسلام
مقدمه
مبلغان مسیحى جنگهاى صدر اسلام را دستاویز قرار داده، عامل نشر و توسعه اسلام را زور و جبر معرفى مىکنند. اگر در جوهر یک دعوت دینى قدرت اقناع وجدانها وجود نداشته باشد محال است که زور و جبر بتواند در مردم ایمان و علاقه و شور و احساسات بهوجود آورد. آرى در صدر اسلام جنگهایى صورت گرفت و اسلام به حکم اینکه دینى است اجتماعى و تنها مسئولیتسعادت فردى بشر را بر عهده نگرفته استبلکه مسئولیتسعادت جمعى بشر را نیز تعهد کرده است، بعلاوه تفکیک سعادت فردى از سعادت جمعى و اصل «''کار قیصر را به قیصر و کار خدا را به خدا وابگذار''» را نادرست مىداند، قانون جهاد را جزء دین قرار داد و عملى کرد، اما باید دید هدف اسلام از جهاد چیست و مسلمین صدر اول با چه طبقهاى جنگیدند؟
آن جنگها قدرت را از چه طبقهاى گرفت و چه طبقهاى را آزاد کرد؟; مىگویند: شمشیر، آرى شمشیر، اما شمشیر اسلام چه کرد؟ شمشیر اسلام قدرتهاى اهریمنى را در هم شکست، سایه شوم موبدها را کوتاه کرد، زنجیرها را از دست و پاى قریب صد و چهل میلیون انسان باز کرد و به توده محروم حریت و آزادى داد. شمشیر اسلام همواره بر فرق ستمگران به سود ستمکشان فرود آمده و دست تطاول زورگویان را قطع کرده است. شمشیر اسلام همواره به نفع مظلومان و مستضعفان کشیده شده است; «ومالکم لا تقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان.» ترجمه:''چرا در راه خدا، و (در راه) مردان و زنان و کودکانى که (به دست ستمگران) تضعیف شدهاند، پیکار نمىکنید؟! همان افراد (ستمدیدهاى) که مىگویند: «پروردگارا! ما را از این شهر (مکه)، که اهلش ستمگرند، بیرون ببر! و از طرف خود، براى ما سرپرستى قرار ده! و از جانب خود، یار و یاورى براى ما تعیین فرما! '' (نساء: 75).
نشر و توسعه اسلام به طور طبیعى و عادى صورت گرفت. مساله مهم در نشر دعوت اسلامى، که اسلام را از مسیحیت و مانویت و سایر دعوتهایى که انتشار وسیع یا سریع داشتهاند، ممتاز مىکند، این است که عوامل تبلیغ اسلام توده مردم بودهاند، نه یک دستگاه عریض و طویل تبلیغاتى. تودههاى مردم صرفا تحت تاثیر انگیزههاى وجدانى، بدون آنکه بخواهند وظیفهاى را که از طرف یک سازمان روحانى یا غیر روحانى به آنها محول شده، انجام دهند، به نشر و تبلیغ اسلام پرداختهاند و این جهت است که ارزش فوقالعادهاى به انتشار اسلام مىدهد. در این جهت، اسلام بى رقی
2
جنگ های صدر اسلام
مقدمه
مبلغان مسیحى جنگهاى صدر اسلام را دستاویز قرار داده، عامل نشر و توسعه اسلام را زور و جبر معرفى مىکنند. اگر در جوهر یک دعوت دینى قدرت اقناع وجدانها وجود نداشته باشد محال است که زور و جبر بتواند در مردم ایمان و علاقه و شور و احساسات بهوجود آورد. آرى در صدر اسلام جنگهایى صورت گرفت و اسلام به حکم اینکه دینى است اجتماعى و تنها مسئولیتسعادت فردى بشر را بر عهده نگرفته استبلکه مسئولیتسعادت جمعى بشر را نیز تعهد کرده است، بعلاوه تفکیک سعادت فردى از سعادت جمعى و اصل «''کار قیصر را به قیصر و کار خدا را به خدا وابگذار''» را نادرست مىداند، قانون جهاد را جزء دین قرار داد و عملى کرد، اما باید دید هدف اسلام از جهاد چیست و مسلمین صدر اول با چه طبقهاى جنگیدند؟
آن جنگها قدرت را از چه طبقهاى گرفت و چه طبقهاى را آزاد کرد؟; مىگویند: شمشیر، آرى شمشیر، اما شمشیر اسلام چه کرد؟ شمشیر اسلام قدرتهاى اهریمنى را در هم شکست، سایه شوم موبدها را کوتاه کرد، زنجیرها را از دست و پاى قریب صد و چهل میلیون انسان باز کرد و به توده محروم حریت و آزادى داد. شمشیر اسلام همواره بر فرق ستمگران به سود ستمکشان فرود آمده و دست تطاول زورگویان را قطع کرده است. شمشیر اسلام همواره به نفع مظلومان و مستضعفان کشیده شده است; «ومالکم لا تقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان.» ترجمه:''چرا در راه خدا، و (در راه) مردان و زنان و کودکانى که (به دست ستمگران) تضعیف شدهاند، پیکار نمىکنید؟! همان افراد (ستمدیدهاى) که مىگویند: «پروردگارا! ما را از این شهر (مکه)، که اهلش ستمگرند، بیرون ببر! و از طرف خود، براى ما سرپرستى قرار ده! و از جانب خود، یار و یاورى براى ما تعیین فرما! '' (نساء: 75).
نشر و توسعه اسلام به طور طبیعى و عادى صورت گرفت. مساله مهم در نشر دعوت اسلامى، که اسلام را از مسیحیت و مانویت و سایر دعوتهایى که انتشار وسیع یا سریع داشتهاند، ممتاز مىکند، این است که عوامل تبلیغ اسلام توده مردم بودهاند، نه یک دستگاه عریض و طویل تبلیغاتى. تودههاى مردم صرفا تحت تاثیر انگیزههاى وجدانى، بدون آنکه بخواهند وظیفهاى را که از طرف یک سازمان روحانى یا غیر روحانى به آنها محول شده، انجام دهند، به نشر و تبلیغ اسلام پرداختهاند و این جهت است که ارزش فوقالعادهاى به انتشار اسلام مىدهد. در این جهت، اسلام بى رقی
2
ب است.» .
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم درباره عظمت و آثار جهاد فرمودند : « الخیر کله فی السیف و تحت ظل السیف ». ''خیر و برکت در شمشیر و زیر سایه شمشیر است .'' و هم فرمود : « ان الله اعز امتی بسنابک خیلها و مراکز رماحها ». ''خداوند امت مرا به وسیله سم اسبها و فرودگاه نیزهها عزیز ساخت ''. یعنی امت اسلام مساوی است با امت قوت و امت قدرت . اسلام دین قدرت و قوت و دین مجاهد ساز است .
ویل دورانت در تاریخ تمدن خویش میگوید : ''هیچ دینی به اندازه اسلام امت خویش را به سوی قوت و قدرت نخوانده است ''. حدیث پر معنی دیگری از رسول اکرم نقل شده است که : « من لم یغز و لم یحدث نفسه بغزو مات علی شعبة من النفاق » ''آنکه جهاد نکرده و لااقل اندیشه جهاد را در دل خود نپرورده باشد . با نوعی از نفاق خواهد مرد .'' یعنی اسلام از جهاد و لااقل آرزوی جهاد جدا شدنی نیست ، صداقت اسلام انسان با این معیار شناخته میشود .
در میان جوامع انسانى و اقوام و ملل عالم ، آنانى که همیشه در حال جهاد و مراقبت به سر مى برند ، همواره زنده و پیروزند ، و دیگرانى که به فکر خوش گذرانى و ادامه زندگى فردى هستند ، دیر یا زود از بین رفته و ملتى زنده و مجاهد جاى آنها را خواهند گرفت . و همین است که رسول گرامى اسلام (ص مى فرماید : «من ترک الجهاد البسه الله ذلا و فقرا فى معیشته و محقا فى دینه ان الله اعز امتى بسنابک خیلها و مراکز رماحها».'' آن کس که جهاد را ترک گوید ، خدا بر اندام او لباس ذلت مى پوشاند ، و فقر و احتیاج بر زندگى ، و تاریکى بر دین او سایه شوم مى افکند ، خداوند پیروان مرا به وسیله سم ستورانى که به میدان جهاد پیش مى روند و به وسیله پیکانهاى نیزه ها ، عزت مى بخشد ''. و به مناسبت دیگرى مى فرماید :«اغزوا تورثوا ابنائکم مجدا». ''جهاد کنید تا مجد و عظمت را براى فرزندانتان به میراث بگذارید ! ''
منطق قرآن
قرآن کریم می گوید : اگر در مواقعی که تهاجم از نقطه مقابل شروع میشود این طرف دفاع نکند سنگ روی سنگ بند نمیشود ، تمام مراکز عبادت هم از میان میرود : « ولو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله ». ''اگر خدا بوسیله بعضی جلو تهاجم بعضی دیگر را نگیرد تمام این صومعهها ، مراکز عبادت ، خراب میشود ، مراکز یهودیها از بین میرود ، مراکز صوفیها ، مساجد عبادت مسلمانها از بین میرود یعنی طرف تهاجم میکند و هیچکس آزادی پیدا نمیکند خدا را باین شکل عبادت کند ''.
3
قرآن بعد هم وعده نصرت میدهد « و لینصرن الله من ینصره ان الله لقوی عزیز ». ''خدا هر کسی که او را یاری کند یعنی حقیقت را یاری کند ، یاری میکند ، خداوند نیرومند و غالب است ''. بعد ببینید چه جور توصیف میکند مردمی را که خدا آنها را یاری میکند . خدا مردمی را یاری میکند که از خودشان دفاع کنند ، مردمی که وقتی حکومت تشکیل بدهند این شکل هستند : « الذین ان مکناهم فی الارض » مردمی که وقتی ما آنها را در زمین جای میدهیم و حکومت آنها را مستقر میسازیم ، مردمی که وقتی بانها قدرت میدهیم و تسلط میبخشیم باین شکل درمیایند ، به چه شکلی ؟ « اقاموا الصلوه ». ''عبادت خدارا بپا میدارند''
، « و آتوا الزکوه » ''زکات را ادا میکنند ''. نماز رمز پیوند صحیح با خداست و زکوه رمز تعاون و پیوند صحیح افراد انسان با یکدیگر است ، آنها که خدا را از روی خلوص میپرستند و بیکدیگر کمک میکنند : « و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر ». ''خودشان را متعهد میدانند که خوبیها را ترویج کنند و با بدیها و زشتیها مبارزه کنند'' : « و لله عاقبه الامور ». ''عاقبت کارها بدست خداست'' . بنابراین قرآن اساسا جهاد را که تشریح کرده است نه بعنوان تهاجم و تغلب و تسلط است بلکه بعنوان مبارزه با تهاجم است .
ولی این تهاجم هایی که باید با آنها مبارزه بشود همه باین شکل نیست که طرف به سرزمین شما حمله کند . ممکن است تهاجم باین شکل باشد که طرف در سرزمین خودش ، گروهی ضعیف و ناتوانرا و به اصطلاح قرآن " مستضعفین " را ، تحت شکنجه قرار دهد ، شما در چنین شرائطی نمیتوانید بی تفاوت بمانید . شما رسالت دارید که آنها را آزاد کنید ، یا دیگری فضای خفقانی ایجاد کرده که نمیگذارد دعوت حق در آنجا نشو کند ، سدی ایجاد کرده ، دیواری ایجاد کرده دیوار را باید خراب کرد ، همه اینها تهاجم است.
مردم را از قید اسارتهای فکری و غیر فکری باید آزاد بکنی . در همه این موارد جهاد ضرورت دارد و چنین جهادی دفاع است و مقاومت است در برابر ظلم یعنی تهاجم . دفاع به معنی اعم ، یعنی مبارزه با یک ظلم موجود . جهاد اسلامى نه به خاطر فرمانروائى در زمین و کشورگشایى ، و نه به منظور به چنگ آوردن غنائم و نه تهیه بازارهاى فروش یا تملک منابع حیاتى کشورهاى دیگر ، یا برترى بخشیدن نژادى بر نژاد دیگر است . هدف یکى از سه چیز است : خاموش کردن آتش فتنه ها و آشوبها که سلب آزادى و امنیت از مردم مى کند و همچنین محو آثار شرک و بت پرستى ، و نیز مقابله با متجاوزان و ظالمان و دفاع در برابر آنان است .
جنگهای صدر اسلام
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 33 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
نظر اسلام درباره توسعه
تعاریف غرب در مورد توسعه، و اشکالات آن را بیان نمایید؟ آیا در اسلام تعریف جامعى در مورد توسعه وجود دارد؟
lکلمه ى توسعه در زبان فارسى معادل development است. این واژه در زبان انگلیسى به معناى رشد کمىّ و افزایش مقدار است; به تعبیرى، رشد بادکنکى و افزایش کمیت و مقدار تولیدات و کالاها و خدمات و آنچه که موجب افزایش رفاه مادى بشر مى شود; به عبارت دیگر، توسعه در آغاز جلوه ى کمى داشته، ولى پس از گذشت حدود نیم قرن از مطرح شدن موضوع توسعه، خصوصاً دیدگاه هاى دو دهه ى اخیر، با توجه به بعضى حوایج بشر، توسعه را به صورت کیفى و انسان گرا لحاظ نموده اند.
در آغاز که توسعه مطرح شد، هر کشورى را که درآمد سرانه اش بالا بود، توسعه یافته مى شمردند; البته در آمد سرانه ى بالایى که هم چنان فزاینده بود، چون رشد و توسعه تفاوت دارند; رشد به معناى افزایش درآمد سرانه به صورت صرفاً کمى است ولى توسعه به این معناست که فزاینده بودن درآمد سرانه ى یک کشور با تحولى در زیرساخت هاى اقتصادى همراه است; به طورى که این فزاینده بودن در آمد سرانه، حالت مستمر پیدا مى کند.
به هر حال، در آغاز وجه مادى توسعه مدنظر بود; ولى در دو دهه ى اخیر به این نتیجه رسیدند که گاهى روى کرد یک جامعه به توسعه، داراى آثار و نتایج زیانبار اجتماعى، روانى و سیاسى خواهد بود; بنابراین، از جهت انسانى نیز به توسعه توجه شده است. و حتى توسعه اى مورد قبول قرار مى گیرد که علاوه بر افزایش درآمد سرانه و تحول در زیرساخت ها، با انسانى تر شدن زندگى، و تعمیم توزیع بهتر درآمد جامعه و گسترش رفاه فراگیر همراه باشد.
اگر بخواهیم با استفاده از منابع معرفت دینى در مورد توسعه نظر بدهیم، مناسب ترین واژه در این زمینه واژه ى عمران است که در قرآن و روایات نیز آمده است و آن را به عنوان یکى از اهداف خلقت انسان بر روى زمین معرفى کرده اند. خداوند در قرآن مجید از قول یکى از انبیا به قومش مى فرماید:
(هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها فَاسْتَغْفِرُوهُ);[1]
در این جا استعمار به آن معناى زشتى که در اثر کارکرد غرب پیدا کرده، نیست; بلکه کشانیدن به عمران و آبادانى است. همان گونه که در زبان فارسى به آبادى شهرها و در زبان عربى به عمران البلاد تعبیر مى کنیم. ابن خلدون، مفسر تاریخ، از آن به «علم العمران» تعب
یر مى کند و مى توان آن را به جاى کلمه ى توسعه به کار برد و اعتقاد داشت که در آن علاوه بر معناى کمى جهات کیفى نیز نهفته است. خداوند انسان را در روى زمین آفرید تا زمین را آباد کند و آباد کردن زمین هم حدى ندارد; بلکه مى توان آباد و آبادتر شود. حضرت على(علیه السلام) در خطبه ى اول نهج البلاغه مى فرماید:
فأهبطه بعد التّوبه لیعمر أرضه بنسله; خداوند آدم را بر روى زمین فرود آورد تا زمین خدا را با نسل خودش آباد کند.
حضرت على(علیه السلام) در نامه اى به مالک اشتر، یکى از وظایف والى را عمران بلاد و آبادانى شهرها معرفى نموده اند. این معنا مى تواند واژه ى مناسبى به جاى توسعه باشد. مفهوم عمران یک مفهوم چند بعدى است، یک بُعد آن، بُعد مادى است; یعنى افزایش امکانات مادى زندگى، توسعه ى کشاورزى، دام دارى، صنعت و گسترش بهره بردارى از زمین به عنوان مسکن و گسترش تجارت، که این ها را به عنوان بُعد مادى توسعه مى گیریم. در مجموعه اى از روایات اهل بیت(علیهم السلام) کلمه ى عمران با استفاده از مبانى و مسائل دیگرى تحقق پیدا مى کند; یعنى عمران علاوه بر بُعد مادى، نتیجه ى یک حرکت اخلاقى، عاطفى و اجتماعى است.
(صلة الرحم تعمر الد
یار و تزید فى الاعمار[2]);
از این روایت استفاده مى شود که حرکت اخلاقى و عاطفى، باعث فزونى عمر و آبادانى جامعه مى شود; نیز در اسلام، عمران یک پدیده ى صرفاً مادى و یک بعدى نیست. در روایت دیگرى از عبدالله بن عباس نقل شده است که رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)از خداوند نقل مى کنند:
(بالقائم منکم أعمر أرضى بتسبیحى و تقدیسى و تهلیلى)[3]; به وسیله ى امام زمان(عج) من زمین را آباد مى کنم.
در این جا وجه دیگرى از عمران، یعنى جلوه ى معنوى عمران و ازدیاد امکانات مادى در اثر روى کرد معنوى نشان داده مى شود. خداوند در قرآن مى فرماید:
(وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا.)[4]
این بیان کننده ى تأثیر یک بعد معنوى رفتار مردم است و نتیجه ى چنین رفتارى، یک حاصل مادى است; یعنى اگر ایمان داشته باشند، خداوند برکات مادى را بر آنها نازل مى کند; بنابراین عمران، یک حقیقت چند بعدى پیدا مى کند. غربى ها در تعر
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 18 صفحه
قسمتی از متن word (..docx) :
1
تفریحات سالم و سازنده از نظر اسلام، چه چیزهایی هستند؟
انسان، موجودی است که از دو بعد ، جسم و روح، پدید آمده است و هر کدام نیازها و آسیبهای خاص خودش را دارد. همان گونه که بدن انسان به انواع غذاها احتیاج دارد ، روح آدمی نیز به شادابی و تفریحات سالم نیازمند است. بنابراین، غذای روحی و روانی، همواره در کنار غذای جسم، مطرح بوده است.
امیرمؤمنان، حضرت علیعلیهالسلام میفرماید: مؤمن را سه وقت است؛ « وقتی که در آن با پروردگار خود به راز و نیاز میپردازد و وقتی که به حساب نفس خود میرسد و وقتی که به لذتهای حلال و خوش میگذراند»1. همچنین حضرت در نامه خود به مالک اشتر میفرماید: «اگر در همه اوقات نیت، پاک و درست باشد و مردم در امنیت و آسایش باشند، اوقات همه از آن خداست»2. امروزه به تجربه نیز ثابت شده، اوقاتی که انسان به تفریح میپردازد، سبب انبساط خاطر اوست و آمادگی برای سایر فعالیتهای زندگی، از طریق همین تفریحات سالم به دست میآید و اگر زندگی، سراسر فعالیت، کار، درس و نظایر اینها باشد، طولی نخواهد کشید که تعادل روحی و جسمی انسان به هم خواهد خورد و شالوده وجود ، به سستی خواهد گرایید.
در زمان ائمه معصوم علیهمالسلام، تفریحهایی مانند گردش، شنا، سوارکاری، کشتی و مواردی از این دست وجود داشته، ولی این را باید در نظر گرفت که تفریحهای سالم در هر زمان، متناسب با شرایط آن زمان بوده است و حتی مردم هر کشور و هر منطقهای، برای خود تفریح خاصی دارند که ممکن است برای مردم مناطق دیگر، عجیب به نظر رسد. اگر ایران خودمان را بررسی کنیم، در ایران باستان، مردم از اوقات فراغت خود برای تفریح، بهرهها میبردند؛ کتابهای شعر را سینه به سینه
2
انتقال میدادند؛ با خط خوش، چند بیتی بر پوست و بعدها بر کاغذ مینوشتند؛ به دل کوهسارها پناه میبردند؛ در منازل و معابر، گرد هم مینشستند و از هر دری سخن میگفتند و در خلوت خود، با سنگ و خاک و چوب، نقشهای هنری میزدند.
با ورود اسلام و پذیرش دین از سوی ایرانیان، تحولی در نگرش مردم صورت گرفت؛ به این ترتیب که هر قدر شناخت فرد نسبت به جهان، انسان و زندگی، گستردهتر و عمیقتر شد، او به اهمیت وقت و عمر، بیشتر پی برد و برای استفاده از آن، برنامهریزی میکرد و از آن جایی که انسان مؤمن، عمر را نعمتی الهی میداند که فقط یک بار توفیق بهرهوری از آن دارد، از این رو، در همة لحظات عمر، اعمال و رفتار خود را در مسیر قرب الهی قرار میدهد. قرآن شریف میفرماید: «قسم به عصر! که واقعاً انسان در معرض زیان است؛ مگر آنان که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کرده، به حق و صبر، یکدیگر را توصیه کردهاند»3. ایرانیان با تمدنی کهن، مسلمان شدند و اسلام، آنان را با امری بسیار مهمّ آشنا کرد و آن امر مهم، این بود که برای وقت و زمان، ارزش زیادی قائل شوند و در عین حال، میانهروی و اعتدال را سرلوحه زندگی خود سازند. پیامبرصلیاللهعلیهوآله به اصحاب خود فرمود: «به تفریح و بازی بپردازید؛ زیرا من دوست ندارم در دین شما سختگیری دیده شود»4. برای بهرهوری و از اوقات فراغت و پرداختن به تفریحات سالم، توجه به موارد زیر میتواند مفید باشد:
1. طبیعت
تفریح و سپری کردن اوقات فراغت، باید در محیط طبیعی، نشاطآور و سرورانگیز باشد. وجود کوهستانها، جنگلها، گلها، گیاهان،
3
رودها و آبشارها، روح و روان آدمی را آرام کرده، به فرد شادی و نشاط میبخشد. وجود درختان سرسبز و پرشاخ و برگ و باغهایی که درختانش به هم پیچیده است، تداعیکننده بهشت است و روح انسان را صفا میبخشد. آب جاری، یکی دیگر از پدیدههای شادیآفرین و بهجتآور است. هر چه محیط فرد ، به محیط طبیعی نزدیکتر و شبیهتر باشد، آرامش و آسایش خاطر بیشتری را برای او به همراه میآورد و بر عکس، هر چه تضادها بیشتر باشد، ناآرامی روانی، بیشتر رخ مینماید. اولین ثمرة استفاده از طبیعت، کاستن از صدمات جسمی و روانی است.
2. سیر و سفر
یکی از لذتبخشترین تفریحات سالم، مسافرت است. قرآن مردم را به گردش در زمین فرمان داده تا از طریق آن، با وضع گذشتگان آشنا شوند و علل انحراف و انحطاط جوامع را به خوبی دریابند و به هدف زندگی پی ببرند5. گردش، چون جاری شدن آب است که از آلودگی و فساد آن مانع میشود؛ ولی سکون و در جاماندن، موجب آلودگی است؛ البته همان طور که ذکر شد، سیر و سفر و مطالعه در طبیعت یا دفتر تکوین، علاوه بر جنبة تفریحی، آثار تربیتی و معرفتی کمنظیری نیز دارد؛ تا جایی که خلقت آسمانها و زمین، شب و روز، ماه و خورشید و...، نشانههایی از علم و قدرت و حکمت خداوند میباشند.
3. ادبیات و شعر
مردم ایران از دیرباز، مردمی ادب دوست بودهاند. «بوستان»، «گلستان»، «شاهنامه» و «دیوان حافظ»، از پرطرفدارترین کتابهای ادبی به حساب میآمدند و اکنون نیز همتایی برای آنها نیست. سخن از مقولههای ادبی، اجتماعی، سیاسی، فلسفی، اعتقادی، اخلاقی و گاهی طنز، در ترکیبهای نظم و نثر وجود
5
دارد که اهل ادب را جذب میکند و مجالسی خوش و خاطرهانگیز فراهم مینماید و همة اینها از دیرباز از مظاهر تفریحات سالم بودهاند.
4. ورزش و بازی
ورزش و بازی از تفریحات سالم، سودمند و نشاطانگیزی است که در تأمین سلامت و بهداشت جان و تن، تأثیرات زیادی دارد. اسلام حفظ بدن و سلامتی آن را وظیفه اولیه هر مسلمانی میداند و مانند روح برای آن ارزش قائل است؛ به طوری که علم «ابدان» را هم ردیف علم «ادیان » برمیشمرد. پیامبرصلیالله علیهو آله میفرماید: «علم بر دو نوع است؛ دینشناسی و بدنشناسی»6.
در فقه اسلامی، به برخی از تفریحات و سرگرمیهای سالم، توجه بیشتری شده است و به نظر میرسد که تأکید بر آنها برای اهداف و جهتهای خاصی است؛ مثلاً تأکید شده که به فرزندانتان شناگری، تیراندازی و اسبسواری بیاموزید و این ورزشها، علاوه بر این که میتوانند به عنوان تفریح سالم مطرح باشند، در شرایط اضطراری و حتی جنگی، میتوان از آنها به عنوان یک وسیله استفاده کرد؛ البته اسبسواری در روایات، استعداد انطباق با تغییرات تکنولوژیک در عصر حاضر را دارد؛ یعنی امروزه میتواند انواع رانندگیها و حتی خلبانی را دربربگیرد. به هر حال، اگر یک کشور در همین سه زمینه، به خوبی سرمایهگذاری کند، به طوری که مردم و جوانان بتوانند در این سه زمینه فعالیت داشته باشند، هم سرگرمی و تفریحات سالم جامعه به خوبی تأمین خواهد شد و هم مهارتهای نظامی و امنیتی جامعه تأمین میشود؛ مهارتهایی که در شرا
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 18 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
تعلیم و تربیت در اسلام
قَد اَفلَحَ مَن تَزَکی وَ ذَکَرَ اسمَ رَبِهِ فَصَلی. 1
موضوع بحث مسأ له ی تعلیم و تربیت در اسلام و رابطه ی بین تربیت و تعلیم است. تعبیری که معمولا قرآن از کلمه ی ((تربیت)) می کند با لغت تزکیه است: ((قد أفلَحَ مَن زَکّیها وَ قَد خابَ مَن دَسّیها))2 یا در جای دیگر: ((قَد أفلَحَ مَن تَزَکّی وَ ذَکَرَ اسمَ رَبِهِ فصلی)) . و یا در سوره ی مبارکه ی جمعه که هدف از بعثت پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) ذکرمی شود: ((هُوَالذی بَعَثَ فِی الاُمِیّینَ رَسُولاً مِنهُم یَتلُوا عَلَیهِم ایاتِهِ وَ یُزَکّیهِم وَ یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَة ...)) 3.
بنابراین، کلمه ی ((تزکیه)) به عنوان بیان مفهوم تربیت در قرآن، چندین مورد به کار رفته است. تزکیه از نظر لغوی یعنی پیراستن و پاک کردن از آلودگی ها و شوائب. کلمه ی (( زکات)) نیزبا ((تزکیه)) هم خانواده است؛ یعنی تزکیه و زکات از یک ریشه اند و اگر معنای تزکیه، پیراستن و پاک کردن از آلودگی ها باشد، کلمه ی زکات نیز تقریبا به همین مفهوم به کار رفته است. یعنی گفته می شود زکاتی که به مال تعلق می گیرد، در واقع، پیراستن مال است از قسمتی که حقوق مردم به آن تعلق گرفته است و اگر این قسمت از مال جدا شد، بقیه ی مال، گوارا و پاک و قابل بهره برداری است و ازهرگونه طمع و کینه و نفاق و نظرسویی به دور خواهد بود. اما اگر چنان چه حق مردم از مال پرداخت نشد، این مال، پاک شده و پیراسته نیست، آلوده است و طبعا این مال برای صاحبش آن برکت، پاکی، صفا و پیراستگی را ندارد. آنجا که تزکیه درباره ی نفس و روح و جان و روان به کار رفته به معنای پیراستن روح وفکر از هر گونه آلودگی است: آلودگی فکری، آلودگی اخلاقی و آلودگی های روحی. پیراستن از این مسایل جنبه ی تزکیه ی کار است.
تزکیه قبل از تعلیم
اکنون لازم است در این زمینه چند نکته تذکر داده شود. یکی این که در قرآن مسأ له ی تزکیه قبل از تعلیم آمده است؛ یعنی پرورش قبل از تعلیم و قبل از آموزش است. بر خلاف اصطلاح معمول آموزش و پرورش، که در بین ما فارسی زبانان رایج است و آموزش را بر پرورش مقدم می دانیم، در اسلام و در تعبیر قرآن مسأ له ی تزکیه و تربیت قبل از تعلیم به کار رفته است. ظاهرا تعبیری که کشورهای عربی از این وزارتخانه دارند ((وزارة التربیة و التعلیم )) است. مسأ له ی پیراستن قبل از آراستن است. یعنی بایستی اول روح، جان، روان، اخلاق، اجتماع و عمل از آلودگی و انحراف پاک گردد، بعد از این پیراستگی، آماده می شود تا به کمالات هم آراسته شود و رشد کند و بالا بیاید. اما اگرزمینه ی روح یا فکر آلوده بود، زمینه ی اجتماع آلوده بود، چنین شرایطی برای بالا آمدن و تربیت و رشد آماده نیست.
رابطه ی تزکیه و تربیت
رابطه ای که بین تزکیه و تربیت وجود دارد، رابطه ای است که بین مقدمه و ذی المقدمه برقرار است، یا پیرامون یک حقیقت، ارتباطی است که بین یکی از ریشه ها و اصول بزرگ آن حقیقت موجود است. یعنی تزکیه به معنای پاک کردن و پیراستن از آلودگی ها است، اما تربیت یعنی بالا آوردن و رشد دادن و نمو دادن و بالا آوردن است. یک ارتباط بسیار دقیق بین تزکیه و تربیت برقرار است. مادام که یک شیئی را به خوبی پاک نکنیم برای رشد آماده نمی شود.
این مسأ له در قالب مثا ل های مختلف کاملا قابل توضیح است. مثلا در یک مزرعه یا باغستان یا گلستان مادام که باغبان سطح گلستان را از خارهای زاید،علف های هرزه و گیاهان خود رو پاک نکند زمینه برای رشد کامل برگ ها و ساقه های درخت و شاخه های گل پیدا نمی شود. بایستی محیط حتما پاک باشد تا آن چه کاسته شده بتواند رشد کند و بالا بیاید. اما اگر اجازه دادیم در سطح یک باغچه یا گلستان هر علف هرزه ای بروید، درنتیجه، زمینه برای پرورش گیاه و گل مساعد نخواهد بود. یا مثلا درختانی که لازم است بعضی شاخه های زاید آن را در موقع معینی از سال بزنند، تا رشد سایرشاخه ها زیادتر شود، این تزکیه و پاک سازی و پیراستن از شاخه های زاید مقدمه برای رشد کردن سایر شاخه ها است تا این که ثمره و میوه ی آن درخت و آن گل بیشتر و بهتر شود.
بنابراین، تزکیه یکی بسیار موثر و لازم در امر تربیت است. عنایتی که اسلام به تزکیه قبل از تعلیم دارد به همین جهت است. یعنی مادام که زمینه ی دل از آلودگی ها پاک نشود برای آراسته شدن به کمالات و فضایل معنوی و اخلاقی آماده نمی گردد.
شعار دعوت پیامبر
این جمله معروف است که اولین کلمه و دعوتی که پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) فرمود این بود که: ((قولوا لا اله الا الله تفلحوا)) .
شعاراسلام هم ((لا اله الا الله)) است. یعنی دارای دو بخش است: یکی ((لا اله)) و یکی ((الا الله )) . بدین معنی که اسلام ابتدا می خواهد خدایی را که مردم برای خود ساخته بودند بشکند تا محیط برای پذیرفتن الله و خدای واحد و یگانه آماده شود. حال، این خدایان چه آن بتهایی باشند که خودشان تراشیده بودند و چه آن بتهای جانداری که به صورت بتهای مجسم و متحرک در بین مردم حرکت می کردند، و یا ماه و ستارگان و یا حیوانات و یا هوای نفس یا درهم و دینار باشد. و لذا اگر بخواهیم الله را در محیطی که آلوده به انواع خداها است تبلیغ کنیم، مادام که در محیطی بتهای فراوان وجود دارد، دعوت به توحید و یگانه پرستی و گرایش به الله نتیجه بخش و موفق نیست. گرایش به الله زمانی پا می گیرد و جان پیدا می کند که محیط از آلودگی ها و بتها پاک شود. و لذا پیامبر اکرم تا وقتی که محیط کعبه را از بت پاک نکرده و بتها را نشکسته است خود را موفق نمی داند. او، علاوه بر این که بتهای بیجان را شکست، بتهای جاندار را هم ریشه کن کرد. یعنی همه ی آن خدایان زر و زوری را که در محیط وجود داشتند از بین برد و اصل اتحاد و یگانگی و برابری و مساوات و هماهنگی را بین مردم ترویج کرد:
یا أیُهَا الناسُ إنا خَلَقناکُم مِن ذَکَر وَ أنثی وَ جَعَلناکُم شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا انَّ أکرَمَکُم عِندَ اللهِ أتقیکُم ... 4
ای مردم! ما همه ی شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آنگاه شعبه ها و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا بزرگوارترین شما نزد خدا با تقواترین شما است.
بنابراین، مسأ له ی پاک کردن و پیراستن و زدودن آلودگی ها یک مقدمه ی لازم برای رشد کردن کمالات به معنای واقعی است.
یک شاهد دیگر
باز به عنوان شاهد، جمله ای را در مورد صفات خدا عرض می کنم. می دانید که بعضی از صفات خدا سلبیه و بعضی ثبوتیه است. صفات سلبیه شامل صفاتی است که در خدا وجود ندارد. اساسا صفت نیست، چیزهایی است که در خدا راه ندارد. خدا فرزند ندارد، احتیاج ندارد، مرکب نیست، ماده و جسم نیست، محدود به زمان و مکان نیست، خواب و غفلت در او راه ندارد. ما این مسایل را از خدا نفی می کنیم. در مقابل، صفاتی است به نام صفات ثبوتیه که صفات کمال است.مثلا خدا دانای مطلق است، اراده مطلق در خدا وجود دارد و دارای قدرت مطلق و احاطه ی کافی است، دارای حیات مطلق است. در اینجا هم می بینیم وقتی قرار است خدای کامل و آراسته به جمیع فضایل و کمالات در محیطی به مردم معرفی شود ابتدا بایستی آن تصورات باطل موجود در مغز مردم درباره ی خدا و خدایان، یعنی آن صفات سلبیه، را از محیط پاک کنیم تا تصوری که مردم می خواهند از خدا داشته باشند، با نیاز و احتیاج و زمان و مکان بودن و جسم بودن همراه نباشد. وقتی می خواهد خدا را مجسم و تصور کند خدایی را که بالای عرش بر کرسی نشسته و گاهی بوده و گاهی نبوده تصور نکند. نگوید چگونه ممکن است هزار سال قبل خدا موجود باشد ؟ اصلاً خدا را وارد زمان نکند. خدا را جدای اززمان و ماورای آن بداند و بتواند خدا را با آن کمالاتی که دارد از قبیل قدرت و علم و اراده و حیات و احاطه ی مطلق و بی نهایت تصورنماید و فکر کند. بنابراین، معمولا پاک کردن و پیراستن، مقدمه ای برای رشد دادن و تربیت کردن و بالا آوردن است.
نقش تزکیه در خیرجویی و کمال طلبی انسان
اصلی که از اسلام با استفاده از شواهد قرآنی و روایات متعدد حاصل می شود و در مسایل تربیتی بسیار مفید و قابل بهره برداری است این است که اساسا انسان به گونه ای آفریده شده که متوجه خیرات و کمالات در خود او و در ذات و جانش وجود دارد. یعنی خداوند استعدادی به انسان داده است که می تواند رو به کمال و رشد حرکت کند و اوج بگیرد. ذاتا این گونه آفریده شده است: ((و نفس و ما سویها فألهمها فجورها و تقویها))5. یعنی اساسا انسان خودبه خود می - تواند خیر و شر را تمیز بدهد. این بینش و درایت، این بصیرت و روشن بینی در کنه ذات انسان قرار داده شده است.
اما این آیینه ی دل زنگار برمی دارد؛ این آیینه ی روح و نفس در اثر غبارهای تربیت های غلط، خرافات، افسانه ها، اساطیرو شهوات زنگار می گیرد و مانع می شود از این که روح و نفس و جان آدمی بتواند رشد و نمو خود را بکند و به سوی کمال تربیت و پیشرفت و بالا رفتن گام بردارد. باید این غبارها و زنگارها و آلودگی ها از محیط دل و صفحه ی روح پاک شود. در غیر این صورت، تربیت و تعلیم نیز یا اثر کامل ندارد و یا تأثیر معکوس خواهد داشت. مثلا کسانی معلومات فراوانی پیدا می کنند، اما چون تربیت کافی اخلاقی ندارند و روح شان از آلودگی ها پاک نشده است این معلومات برای آن ها وسیله ای برای شرارت و سوی استفاده و بهره برداری غلط می شود. اما اگر روح و اخلاق از آلودگی ها مهذّب و پاک شود انسان می تواند از سرمایه ای که در احتیارش می گذارند بهره برداری بیشتر و بهتری بکند.